#دختری_که_من_باشم_پارت_153
_:کارت راه افتاد یکی رو پیدا کردم.
من:خب خبر خوبیه!طرف کیه؟
_:فعلا چیزی ازش نمیدونم قراره امروز ببینمش فقط اینو میدونم که 27 سالشه اسمشم بهراده!
من:از کجا میدونی متاهله؟
_:از اونجا که قبلا با یکی دیگه از بچه ها بوده مثه این که چهار سالی هست ازدواج کرده نمیدونم با خانومش چه مشکلی داره ولی دختره میگفت وقتایی که میرفته پیشش خانومش مدام زنگ میزده و چکش میکرده!
نیشخند زدم پس خیلی به کار من می اومد گفتم:خوبه هر چقد میتونی ازش اطلاعات جمع کن فعلا عجله ای ندارم ولی میخوام شماره خانومشو هم اگه تونستی واسم پیدا کنی!
_:شماره زنشو میخوای چی کار؟
من:تو کاریت نباشه فقط چیزی که میگم انجام بده! ادرس جایی که میری رو هم حفظ کن و بهم بگو!
_:باشه.
من:بعد از این یه جایی قرار بذار ببینمت!
_:باشه حتما!
من:خب دیگه چیزی نیست؟
_:نه!
من:پس خداحافظ!
گوشی رو قطع کردم.
آوا زیر چشمی نگاهی به من کرد و گفت:دوتا گوشی داری؟
سرمو به علامت مثبت تکون دادم و گفتم:این واسه اینه که شناخته نشم!
یه تای ابروشو داد بالا و گفت:چطور؟
لبخند کجی زدم و گفتم:واسه امیر برنامه دارم!
_:چه برنامه ای!
چشمکی زدم و گفتم:برنامه های خوب!
کج نشست رو صندلی و گفت:کار خطر ناک نکنی!
با خنده گفتم:نه حواسم هست!
با نگرانی گفت:دردسر نشه واست!
نیشخندی زدم و گفتم:نگرانی؟
ابروهاشو داد بالا و گفت:خب اره!
لبخندی زدم و گفتم:نگران نباش!
نگاهم کرد و گفت:خب؟
من:خب چی؟
_:خب چی نداره! بگو میخوای چی کار کنی؟
romangram.com | @romangram_com