#دختری_که_من_باشم_پارت_112

من:چطور به من خبر ندادین؟

_:اینقدر اتفاقی بود که گیج شده بودیم. بیچاره دخترش عروسی بهش زهر شد.

من:میشه بهم ادرس بدین؟

ادرسو بهم داد باید حتما میرفتم . بعد از این که تسلیت گفتم گوشی رو قطع کردم برای رسیدن به سمنان باید زودتر حرکت میکردم.

لباسای مشکیمو پوشیدم و یه مقدار پول با خودم برداشتم .

از خونه اومدم بیرون باز رفتم بالا و در زدم. اوا اومد دم در .

من:من باید برم جایی ممکنه تا فردا شب نیام. میتونی تنها تو خونه بمونی؟

با تعجب نگاهی سر تا پای من انداخت گفت:چیزی شده؟

سرمو با تاسف تکون دادم و گفتم:مش رحیم مرده!

_:کی؟

من:مش رحیم سرایدار خونه!

با ناراحتی گفت:کی اینجوری شده؟چطوری؟

من:نمیدونم میگن دو روز پیش خودشو زنشو گاز گرفته!

آوا دستشو گذاشت رو صورتش و گفت:واقعا؟

من:اره!

_:اخی! خدا بیامرزتش.

من:انشا ا....

_:این وقت شب کجا میری؟

من:باید برم سمنان به خونوادش سر بزنم شاید کمکی پولی چیزی لازم داشته باشن.

یه نگاهی به من کرد و بعد با رضایت لبخند زد و گفت:باشه برو به سلامت!

بعد دستشو زد پشت شونم.

من:نمیترسی تنهایی؟

خندید و گفت:چی میگی؟اینجا زیادی واسه من امنه! برو من حواسم به خونه هست.

اینو که گفت کلیدای پایینو بهش دادم و گفتم:اگه چیزی خواستی برو پایین!

سرشو تکون داد و گفت:باشه!

من:من دیگه میرم خداحافظ!

رفتم سمت پله ها که گفت:مهران!

برگشتم سمتش چشماشو سریع بست و باز کرد یه لبخند زد و گفت:مراقب خودت باش!

خندیدم وگفتم:تو هم همین طور!

واقعا با این حرفش حس خوبی بهم دست داد.خیلی وقت بود کسی بهم این حرفو نزده بود. وقتی از یه نفر میشنوی که ازت میخواد مراقب خودت باشی احساس مهم بودن میکنی.

به تعبیرات بچگونه خودم خندیدم و رفتم سوار ماشین شدم.

romangram.com | @romangram_com