#دختر شیطون_پارت_32

. دستمو گرفتم جلو دماغمو چشامو محکم بستم .
بینیم داشت میشکست !
همین یه فسقل بینی داشتم زد منحدمش کررررد !!
همینجور داشتم ناله میکردم که یهو صدای زنونه ای شنیدم
-- وای توروخدا ببخشید خانم ! حالتون خوبه ؟؟
با تعجب همینجوری که دستمو رو بینیم گذاشته بودم سرمو بلند کردم
یه خانم مسن حدود چهل و خورده ای ساله داشت با نگرانی نگام میکرد .
صورت سرخ و سفید و تپلی داشت که خیلی با نمک بود . ادم دلش میخواد این لپاشو هی ماچ کنه اونم ماچ ابدارررر
یکم اسکنش کردم . از پایین به بالا !!
از بالا به پایین !! اهاا
این مستخدمه
ناخوداگاه نیشم باز شد به چه وسعتی !!
با ذوق گفتم
- وای سلام . ببخشید حواسم به جلوم نبود . شما کی اومدید ؟؟
همینجوری داشت با بهت نگام میکرد که یهو گل از گلش شکفت و اونم با خوشحالی گفت
- سلام دخترم . خوبی ؟؟ شما باید نفس خانم باشی ؟ ماشالا مادر عین ماه میمونی . گفتم خانم اقای تمجید باید یه دختر ناز باشه,خوبی دخترم ؟
همینجوری داشتم عین چنار نگاش میکردم .
جان ؟؟ اقای تمجید کیه بست به ریش ما !!؟؟؟یهو یادم اومد چی به چیه و قبل ازین که سوتی بدم لبخند نصفه و نیمه ای زدمو تند گفتم .:
- ممنونم . واقعا لطف دارید .
اب دهنمو قورت دادمو دنبال راه فرار بودم که خودش گفت
- قربونت برم عزیزم بیا بهت صبحانه بدم مادر .بیا
از لفظ مادر خوشم اومد و نشستم سر میز . یاد مامانم افتاده بودم. دلم براش تنگ شده بود . دستمو زدم زیر چونمو زل زدم بهش .
تند تند چیزا رو اماده میکرد . میزو برام چید و اصلا نزاشت کمکش کنم .والا میگفت اقا سفارش کرده ..
منم میهواستم بترکم از خنده . همین اقا داشت منو میکشت دیشب !! حالا بیاد سفارشم کنه ؟؟ ای ارسام جونور .
صبحونمو تو سکوت خوردمو بلند شدم . دوتا دختر دیگه هم بودن که اونا هم جز مستخدم بودن و دخترای مودب و خوبی به نظر میرسیدن . منم خلاصه سعی کردم آبرو داری کنمو زیاد سوتی ندم !! البته سعی کردم .
پاشدمو بعد از تشکر رفتم بیرون .حوصلم سر رفته بود شدییییید ..
این ترلانم نیست که یکم دلقک بازی در بیاره بخندیم نه که خودم دلقک نیستم واس همون .
یکم خودمو تو خونه سرگرم کردم که یهو دیدم صدای باز شدن در بیرون اومد .
فک کردم ترلانه . با ذوق دوویدم جلوی در وروودی .
در اروم باز شد و ترلان اومد داخل . اومدم بپرم ب*غ*لش که یهو دستشو به علامت سکوت گذاشت جلوی صورتش !
وا . بازیش گرفته ؟
دستمو کشید و بردم کنار مبلا و تند و هول گفت
- نفس . مامان ارسام بیرونه . خیلی زود تر رسیده . از اول مسیرم

@romangram_com