#دختر شیطون_پارت_31
- بچه .... بچه... بچه !! همتون بچه اید . بهت میخوره حداقل بیست و دو رو داشته باشی ولی قد یه بچه نمیفهمی ! درک نمیکنی وقتی میگم نرو عاشق چشم و ابروت نشدم . واسه خودت میگم .
انگار سکوتم جری ترش میکرد که فریاد زد .
- تا دو دقیقه پیش داشتی منو میخوردی الان لال شدی ؟؟
داشتم از درون میلرزیدم . حرفاش خیلی واسه من . یه دختر با بیست و سه سال سن گرون تموم شده بود ...
درک نکرده بودم ... لجبازیم کار دستم داد . با چشای اشکیم زل زدم تو چشمای شعله ورش و اروم زمزمه کردم
- ب..ببخشید !
اونقدر ضعیف که خودمم نشنیدم !
اصلا شنید ؟؟. نمیدونم شنید یا نه ولی از چهره ی برافروخته ی چند لحظه پیشش فقط یه اخم کمرنگ مونده بود .
زل زده بودبه من ..
کلا یادم رفت با چه وضعی جلو
شم .یادم رفت اون کیه .
یادم رفت الان داشتم زجه میزدم .
فقط سکوت بود و سکوت . با فاصله ای که هی داشت کم میشد ...
قلبم تند تند میتپید . انگار هشدار میداد .
نمیدونم چی شد که یهو ارسام اونقدر سریع فاصله گرفت و بیرون از اتاق پرید که یه لحظه مات در با شدت بسته شده موندم ...
خون به صورتم دووید ! خاک توسرم داشتم چه غلطی میکردم ؟؟
******
بازم با خوردن نور خورشید تو صورتم بیدار شدم ...این خورشیدم با من لج کرده ها هی گند میزنه به خواب شیرینم,
با صورت کج و کوله پشتمو کردم به نور و چشمامو محکم فشار دادم . لامصب خوابم دیگه پرییییید !!
با اخم هشتادو هشتی مخصوص نفس نشستم رو تخت و جیغ زدم
- ای توروح پدرت صلوات !!
بعد عین منگلا که اوسگلشون کرده باشی یکم فک کردم !! تو روح پدر کی ؟؟
بی خیال دستی تو موهام کشیدم . نم داشتن . یاد دیشب افتادمو خندم گرفت ! یهو وجدانم جفت پا اومد تو صورتمو گفت ای خاک مزرعه ی آنشرلی دو دستی تو مغز سرت نفس !!نیشتو ببند بی شعور .
خندمو خوردمو اومدم پاشم تا خل نشدم که یهو چشمم به پرده پنجرم افتاد .
اینکه دیشب کشیده بودمش!
پامو محکم عین بچه ها کوبیدم زمینو از تخت دل کندم . رفتم دست و صورتمو بشورم که یهو چشمم به پلاستیکای خرید دیشبم افتاد !
کلا یادم رفته بود ازشون .
حسابم تقریبا خالی شد ولی ارزش داشت !
صورتمو اب زدمو یه تونیک عروسکی ناز پوشیدم که خودش بلند بود . تا یکم بالای زانو فقط یه ساپورت زیرش پوشیدم . موهامم یه طرف گیس کردم .
تو آیینه واسه خودم ب*و*س فرستادمو شاد و شنگول از اتاق خارج شدم . اخلاق همیشگیم بود . اوج ناراحتیم واسه یه شب بود که همینم به لطف شوکه اقا ارسام یه شبم نشد!
یاد دیشب افتادمو نیشم باز شه که یهو دیدم وجدانم داره با دمپایی خرسیش میاد سمتم ! منم با لبخند ملیح سعی کردم خجالت بکشم ...البته سعی کردم !
رفتم پایین و نیشم باز بود.
والا این ارسامم که نیست واسه خودم عشق میکنم .. داشتم ذوق میکردم و میرفتم سمت اشپز خونه که یهو با دماغ رفتم تو دل یکی .. اییی!
@romangram_com