#دختر شیطون_پارت_23
- میای خرید ؟؟
با تعجب ایستادم
- مگه نمیدونی نمیشه بیام ؟؟
با قیافه ی بدجنس نگام کرد
- ینی نمیخوای تلافی حرف ارسامو سرش دربیاری ؟؟؟
یه نگاه اندرسفیهانه بهش کردم
- چه ربطی به اون داره ؟ منو میبینن !
پوفی کشید و کلافه خیره شد بهم
- بابا نمیریم بالا منبر که همه ببیننت میخوام یکم نگرانش کنم اوسگل !!
- حالا چقدرم که نگران میشه .
وللش بابا ریسکه .
عین بچه ها پاشو کوبید زمین و جیغ زد
- وااااای . بابا به جون خودم اگه ببینه ممکنه نقشش واسه مامانش بهم بخوره خودشو میکشه !
یکم فکر کردمو با نیش باز یهو پریدم ب*غ*لش بدبخت کپ کرد !
- وای اره . ولی دور نشیم میام !
اومد با ذوق چیزی بگه که یهو چشاش گرد شدو جیغ زد
-- بدووو دیگهههه الان شب میشه.
دوتامون عین فشنگ که اتیشش زده باشی دوییدیم سمت اتاق من .
سریع لباسامو عوض کردم و عین دزدا با ترلان رفتیم تو باغ !
خوبه ارسام نیومد بیرون !!
تابلو بودیم واسه خودمونااااا .
خلاصه سوار جنسیس جیگر ترلان شدیمو گازشو گرفتیم و پیش به سوی دق دادن ارسااااام .
تا اونجا اینقدر گفتیمو خندیدیم که دیگه دلم میخواست شیکممو بشکافه بدوعه بیرون دهن این ترلانو بگیره اینقدر مسخره بازی درنیاره !
والا . مادوتا باهم قابلیت هاا داشتیم .
دیگه داشتم از خنده میپوکیدم که
ترلان جلوی یه پاساژ شیک ایستاد
- برو بریم جیگر !
منم عین خری که براش پپسی باز کردن ذوقیییییدماااااا.
خلاصه رفتیم تو پاساژ و از مغازه ی اول شروع کردیم دید زدن .
چیزاش قشنگ بود خدایی.از همون اول واس خودم مغازه هارو بار کردم همینجوری تند تند خرید میکردم که یهو برگشتم سمت ترلان که اصلا ندیدمش .
فقط یه کوه پلاستیک دیدم!!!
بلند زدم زیر خنده .
بدبخت بین خریدا گم شده بود ...
@romangram_com