#دختر شیطون_پارت_2

اومدم با غضب بدوم سمت در که یهو باز شد و اوران ..نه نه ..اشتباه شد سامان اومد .
الهی فدام بشی چه تیپی !
بمیرم برات که امشب با این تیپت باید بدویی دنبال عروووس .. خخخ .. چه خبیثم نه ؟؟. خلاصه نیش بازشو که دیدم ناخوداگاه نیش منم تا بناگوشم وا شد ازون باز تر !!
بیچاره نمیدونس از نقشه ای که تو سرم واسش کشیدم. فک کرد از ذوقه با لبخند اومد سمتمو دسته گلو که اصلا نگاشم نکردم گرفت سمتم .
- سلام خانومی . چه نازی شدی .
یه لحظه احساس حالت تهوع بهم
دس داد .
بعد میگین چرا در میری !
میبینین تورو خدا !!؟؟؟
به زور نیشمو بیشتر کش دادمو یه چیزی شبیه ممنونم بلغور کردم .بعدم واسه اینکه حالا یه صحنه ی عشقولی ایجاد کنم با تمام وجود گله که نمیدونمم چی چی بودو اوردم چسبوندم به بینیم و همچین نفس عمیق کشیدم که هرچی گرده کل بود رفت تو دماغم .!!
خااک تو سرت نفس !
سر قبر خودم کاج بکارم دیگه صحنه احساسی چی بود این وسط ؟
خلاصه همچین عطسه زدم که بدبخت کپ کرد ! ایششش خو چیه . عطسه بود دیگه . بعدم صورت کج و کولمو صاف کردمو دوباره نیش بیصحابو کش دادم . زیر لب بیشعوری گفتمو.باهم راه افتادیم اصلا شنید ؟؟ بیخی باوو.
رفتیم سمت درسالن . این ارایشگره هم که از من خوشحال تر بود انگار. با همون لبخند کذایی تا توی ماشین رفتیم .
همین که نشسیم روی صندلی صورتم به حالت عادی برگشت .
ج*ر خورد دهنم .!
خلاصه تا خود تالار هی این عین طوطی ور میزد . هی حرف می زد.هی مخه منو تیلیت میکرد !
دیگه دلم میخواست کم کم بزنم دکوره صورتشو بیارم پایین .
وراج . بمیریی سرم رفت !
ولی به مرگ خواهر زاده ی مادربزگ عمم هیچی نفهمیدم از حرفاش .
از استرس دستام یخ بسته بود .....از عکس العمل بابا میترسیدم .
از اینکه تردم کنه !
ولی با همه سختیاشم میدونستم که من عمرا زیر بار حرف زور
ن م ی ر م !
خلاصه بعد کلی دنگ و فنگ پایین و بالا و حرص خوردن من رسیدیم تالار و هی استرس من داشت بیشتر میشد . اگه نتونم در برم ؟ اگه محافظا بگیرنم ؟؟ وای خدا چه غلطی کردم .
دیگه اینقدر با خودم درگیر شده بودم که سرم داشت منفجر میشد !. چه شب نحسی بود . مجبورم بودم واسه اینکه کسی شک نکنه یه لبخند احمقانه رو رولبم تحمل کنم . چقدر فکر و خیال داشتم .
یهو بغضم گرفت. لعنتی !
لعنت به هر چی مرد تو دنیاست . به بدبختی بغضمو قورت دادم . لبخندم پوزخند شده بود . و حاضرم قسم بخورم اصلا نفهمیدم سامان داره دستمو کجا میکشه !
اگه یکم دیگه تو این حال و هوا میموندم مطمئنن بغضم میترکید و جلو همه تابلو میشدم . حتی وقتی جلو بابا اینا و عمو رسیدیمم به زور سلام کردم .
اصلا حتی دلم نمیخواست به بابا نگاه کنم . از عصبانیت . از خجالت کاری که میخواستم بکنم . آبروش میرفت !
همشم تقصیر خودش بود.
کاش میشد قبل از این اتفاقا بزنم زیره همه چیز.
اگه اون سامان عوضی تهدید نمیکرد .

@romangram_com