#دختر_ماه_پارت_9


من😐

پری😎

بچه های کلاس😕

بیخیال حرفه چرت و پرت این خنگول شدم و دستشو کشیدم که بریم طرف دفتر تا ببینیم چیکار باید بکنیم...

____________________________________

بعد از دو ساعت رفتم خونه...سردرد گرفتم ازبس این مدیر حرف زد ...قرار شد ما کارای شخصیمونو بکنیم و اونا دنبال کارای اداری باشن که احتمالا تا یک ماه دیگه بتونیم راهی بشیم هووووف آمریکا دستاتو باز کن دارم میامممممممممممممم

ای خدا خل و چل شدم از بس با این پری گشتم..

کلید انداختم رفتم تو خونه ‌،کسی خونه نبود منم که فرصتو خوب دیدم پریدم رو تخت و خوابیدم...



_تو یه جنگل تاریک با درختای بلند بودم ،سکوت خیلی بدی تو فضا حاکم بود...نمیدونم چرا ولی اصلا ترسی نداشتم (واقعا جای تعجب داشت اخه من از تاریکی وحشت دارم)نمیترسیدم ؛حس میکردم که اگه چیزی طرفم بیاد و قصد اسیب زدن داشته باشه توان مقابله دارم...

از جا بلند شدم و رفتم جلوتر،هرچقدر جلوتر میرفتم فضا تاریک تر و درختا طولشون بیشتر میشد....



با صدای مامانم از خواب پریدم ...ساعت5بود..تو فکر اون خواب بودم (چرا من باید توو اون جنگل باشم و هیچ ترسی هم نداشته باشم؟)...

پاشدم صورتمو یه اب زدم و سعی کردم فعلا بیخیال اون خواب بشم ...رفتم تو هال و تا مامان رو دیدم شروع کردم به خوشحالی و بالا پایین پریدن...

romangram.com | @romangram_com