#دختر_ماه_پارت_81
مت:ساشا رو...
با حرف مت ذهنم پر شد از اسم و چشمای ساشا...من تاحالا دوس داشتن رو تجربه نکردم...نمیدونم چجوریه...
_مت میتونی راز نگهدار باشی؟
مت: سوین من الان به عنوان یه برادر پیشتم مطمئن باش هرحرفی بین من و تو گفته بشه کسی نمیفهمه...
_مت من نمیدونم دوست داشتن چجوریه..چون تاحالا نشده که جنس مخالفی رو دوس داشته باشم...نمیدونم اسم این حالتام چیه...امروز که ساشا رو ناراحت و عصبانی دیدم منم غم نشست توو دلم فقط میخواستم که بخنده...هروقت به چشماش نگاه میکنم آرامش خاصی به وجودم سرازیر میشه..دوست دارم دریای چشماش همیشه آروم باشه تا منم آروم باشم...نمیدونم اسم اینا چیه...بعضی وقتا حس خیلی تلخی داره ولی بعضی اوقات شیرین تر از عسل..
مت لبخندی زد و چیزی نگفت ...
_مت میشه یه حرفی بزنی..
مت:سوین تو داری عاشق میشی...
چیییی این امکان نداره ...مگه میشه اخه..من عاشق بشم و خودم نفهم..وای خدایا کمکم کن خیلی گیج شدم ....
مت که فهمید نیاز دارم با خودم و احساسم کنار بیام،بدون هیچ حرفی تنهام گذاشت و رفت بیرون...
مت که از اتاق بیرون رفت چشمای ساشا جلو چشمام جون گرفت...
دریای آبیه چشماش وقتی اون حرفا رو میزد بی قرار بود و حالامنم بی قرار کرده بود...
اره شاید دوستش داشتم ولی این حس یه طرفه اس..
romangram.com | @romangram_com