رمان دختر ماه

#دختر_ماه_پارت_60


پس موضوع این بوده ...بخاطر همین موضوع من تاحالا نتونستم با کسی دوست بشم و علاقه ای پیدا کنم به جنس مخالف...ولی اون دونفر کی هستن؟!!!

_ساشا؟

ساشا:بله

_اون دونفر کی هستن؟؟



ساشا:خب سوین من نمیتونم جواب این سئوالتو بدم...خودت باید جوابشو بفهمی...

_ساشا چرا مبهم حرف میزنی خواهش میکنم یه جوری بگو که منم بفهمم..

ساشا:باور کن من جوابشو نمیتونم بهت بگم ..خودت یه روز متوجه میشی که اون دونفر کی هستن..

اه بازم یه سئواله بی جواب دیگه..

دیوونه شدم از این سئوالای بی جواب ولی توو این مدت متوجه شده بودم این ساشا وقتی نخواد چیزی بگه ..اگه خودمم خفه کنم چیزی نمیگه پس اصرار فایده نداره...

_باش ساشا فقط امیدوارم زودتر متوجه بشم وگرنه این سئوالای بی جواب توو ذهنم دیوونم میکنن..

ساشا:مطمئن باش به زودی میفهمی..

توو چشماش خیره..چشمای آبیش منو یاد دریا مینداخت...دریایی از جنس آرامش..دریایی که هیچوقت نمیخوام امواج و ناآروم بشه ..میخوام همیشه از این دریا آرامش بگی..وایسا من دارم چی میگم توو ذهنم خُل شدم رفت..اخه بگو دریای چشمای ساشا به من چه ربطی داره وای خدا خودت به من صبر بده و از دیوونه شدنم جلو گیری کن..برا دور شدن از این افکار دیوونه کننده،رو به ساشا پرسیدم

_تو واقعا26سالته ؟؟

romangram.com | @romangram_com