#دختر_فوتبالیست_پارت_42

کوهيار لبخند ماماني زد و گفت همچنين.با قدماي بلند رفتم تو اتاقم.کسري خوابيده بود.پنجره رو باز کردم و سرم رو بردم بيرون.باد خنکي به صورتم زد.خاک تو سرت شيرين که اينقدر جلوش سوتي دادي.اخ جون فردا هم ميبينمش.واي شيرين از دست رفتي.مگه ديدن اون گودزيلا با اون کتوني هاي زردش خوشحالي داره؟؟

يکي زدم تو گوشه خودم که حال و هواش از سرم بپره.وچه جالب که پريد.پنجره رو بستم و رفتم تو تختم.فردا....قرار با چندتا پسر تمرين فوتبال کنم.سه سال تمام منتظر همين لحظه بودم....خدايا شکرت که اون لحظه رسيد....





________________________________________

صبح با هزار بدبختي و فلاکت بيدار شدم.واي خداجونم از بيدار شدن اونم ساعت 6 صبح کار سختري هم وجود داره؟؟(نه به خدا)کسري خواب بود.ديشب ازم خواس اونم بيدار کنم.قبل از اينکه بيدارش کنم رفتم سراغ کولم.خاليش کردم و دنبال لباس ورزشيم گشتم.خيلي وقت بود که موهاي دست و پام رو نزده بودم.اه اه اه به نکبت کشيده شده بودم.شلوارک ابي رو پام کردم و لباس تيشرت سفيد رو هم روش.لباسام در حدي بود که جلب توجه نکنه.

اون تن لش رو هم که شبيه برج زهرمار بود بيدار کردم و رفتم سالن غذا خوري تا صبحانه بخورم.رفتم يه چاي گرفتم و پپشت يکي از ميزا نشستم.کوهيار هم وارد سالن شد و رفت کنار 2 تا پسر ديگه نشست.

مردمکام رو زوم کردم روش.چشماي درشت و قهوه اي با دماغ عين خودم.يعني اونم اگه فقط يکم سر دماغش بالا ميبود ميشد عين عمليا.لباش قلوه اي بود.موهاش فشن بود.مدل شلوغ و پلوغ درست کرده بود.يه ته ريش هم زير لبش داشت.خيلي قيافش سوسولي بود.

نگاهم رو ازش برداشتم و به دوستاش نگاه کردم.دوستاش خيلي اقا بدون.خاک تو سرش که هم نشين هم توش تاثيري نداره.

-سلام شهاب جون

من-سلام رضا

واي خداجون اين از کجا پيداش شد؟؟

رضا-تنهايي؟

romangram.com | @romangram_com