#دختر_فوتبالیست_پارت_38

من-اتاقه 156

اون-پس با هم نيستيم

يکي از پسرا به سمتون اومد و رو به پسره ي کناريم گفت:

رضا اقاي کريمي صدات ميکنه

رضا-شهاب تو برو اتاقت رو پيدا کن منم ميام پيشت

من-باشه برو

وارد يه سالني شدم که بزرگ روش نوشته بود:خوابگاه....رفتم طبقه بالا.خيلي بزرگ بووووود.اتاقه 156 رو پيدا کردم.يه تقه به در زدم و وارد شدم....





در رو اروم باز کردم و مثه احمقا کلم رو کردم تو....

من-همسايه

جوابي نشنيدم واسه همين خودمو پرت کردم تو اتاق.يه تخت کنار پنجره و بود ويکي هم کنار ديوار.يه کيسه بوکس گوشه ي اتاق و يه ميز تحرير هم روبرو ي تختا.هيچکس تو اتاق نبود.

خودمو پرت کردم رو تخت کنار پنجره.چاکرتم اوس کريم که اتاقم ماله خودمه فقط.پنجره رو باز کرد و به پايين نگاه کردم.ووووي چه همه پسر...اين همه پسر اينجا ريخته اونوقت من دارم ميترشم.داشتم سينه هاي پسري رو که لباسش رو در اورده بود ديد ميزدم.خاک تو گورت شيرين اينجا هم ول نميکني.همه جا من چشم چرونم.

romangram.com | @romangram_com