#دختر_فوتبالیست_پارت_14
من-سحر يا خودت ساکت شو يا بيام ساکتت کنم
سحر-جوش نزن الان هرچي خوندي از مخت ميپره
دوباره به محسن نگاه کردم.اوف چه جيگري بود.امتحان رو گند زدم.چون دقيقا از همونايي امتحان گرفته بود که من يه کلمش رو هم نخونده بودم.
***
در خونه رو باز کردم و تا خواستم ببندم در اپارتمان روبرويي باز شد و سعيد اومد بيرون.با سرعت برق در رو بستم.زنگ در زده شد.خدا لعنتت کنه سعيد.
در رو باز کردم و بي حوصله گفتم:
سلام امرتون
سعيد-سلام.ببخشيد باز من مزاحمتون شدم
من-خواهش ميکنم اين حرفا چيه من عادت کردم
نسيم اومد دم در و به من و سعيد سلام کرد و رو به سعيد گفت:
کاري داشتيد؟
سعيد يه نگاه به من کرد و گفت:
ام...بله...مادرم خونه نيستن منم ميخوام غذا درس کنم اما بلد نيستم گفتم بيام مشکلام رو از شيري...نه از شما بپرسم.
romangram.com | @romangram_com