رمان دختر بوکسور

#دختر_بوکسور_پارت_85

بعد زیر لب یه چی گفت که متوجه نشدم درست

_ چرا بهم یاد دادن ولی واسه استفادش موقعیتای خاصی رو در نظر گرفتم شما مشکلی داری ؟

آرتا _ مشکل که آره ..تو خودت سرتا پات مشکله

_ فکر کنم آینتو گم کردی نه ؟

آرتا _ نه اتفاقا پشت سرته برگردی میبینیش

_ اون که صد در صد برگردم یه فرشته میبینم

آرتا _ البته از نوع اسباب بازیش

بیشرف هر چی میگم یه چی تو آستینش داره خودت بچه ای اینقدره بدم میاداز این کلمه که نگو یعنی دلم میخاد الان خرخرشو بجوئم

با حرس برگشتم سمت آینه و شروع کردم به برس کشیدن دوباره ی موهام

آرتا _ حرس نخور کوچولو پوستت چروک میشه

_ حرس نمیخورم به حال بعضیا تعصف میخورم

آرتا _ مگه خودنیه

_ نه پوشیدنیه

آرتا _ اون لباسه مجید جان که تنته ..در ضمن من وقت کل انداختن با تو رو ندارم موهاتو خشک میکنی تا بریم واسه تمرین


romangram.com | @romangram_com