#دختر_بوکسور_پارت_71
وندی هم به همون حالت خشکش زده بود بعد از مدتی به خودش اومد و ظرف نوشابه رو پرت کرد رو میز
وندی _ آخ داداش چی شدی ؟
آرتا با عصبانیت _ هیچی فقط سر تا پام یه شستشوی حسابی دادی رفت
وندی _ آخ شرمنده داداش من نمیدونستم اینطوری میشه مثل اینکه قبلا یکی تکونش داده بود
بعد هم برگشت و یه نگاه بامزه به من انداخت .آرتا هم از لای دندوناش گفت
آرتا _ اشکالی نداره پیش میاد دیگه . من برم یه دوش بگیرم
همین که رفت زدم زیر خنده
ونداد با خنده _ این چه کاری بود کردی بچه
_ خب به من چه خیلی رو اعصابه
وندی _ قبول کن که کارت اشتباه بود اون که باهات کاری نداشت
آره جون خودش با من کاری نداره سایمو با تیر میزنه بعد با من کاری نداره
خودمو زدم به اون راه
_ بلند شو برو تو پزیرایی که من اینجا رو تمییز کنم
وندی سرشو به چپ و راست تکون داد و رفت بیرون منم شروع کردم به جمع کردن آشپرخونه دیگه آخراش بود داشتم روی میز رو دستمال میکشیدم که احساس کردم یکی پشت سرمه با فکر اینکه وندیه به حرف اومدم
romangram.com | @romangram_com