رمان دختر بوکسور

#دختر_بوکسور_پارت_66

آرتا یکی با آرنجش زد تو شکمش . بعد برگشت به سمت وندی یکی از گوشیای تو گوششو در آورد ..اا پس این گوشی تو گوشش بود من دلم خوش بود که طرف تیک داره نگو گوشی داره

آرتا _ داری چیکار میکنی تو ؟ چرا چسپیدی به من ؟

وندی _ بابا عزیزم . خانمم چرا جوش میاری ؟ خاستم بغلت کنم بد کردم ؟

اولش داشت اخماش تو هم میرفت ولی سریع لبش به یه لبخند گنده باز شد ..وا اینم مگه بلده بخنده ؟ولی خدایی وقتی میخنده چه جیگری میشه

با یه لحن خیلی لوس دخترونه شروع کرد به حرف زدن همچین قر گردن میداد که من یکی ولو بودم رو زمین از خنده

آرتا _ اوا خاک به سرم . خجالت بکش کاری نکن به اصغر آقا بگم بیادا

وندی _ آخه عزیزم اون اصغر فکستنی که به دردت نمیخوره .طلاقش بده خودم میگیرمت

آرتا _ عزیزم من میترسم . میترسم بیاد چپ و راستت کنه

وندی _ غلط کرده بیا بغل من بببینم میخاد چیکار کنه

بعد هم دستاشو از هم باز کرد و به طرف آرتا رفت اونم نامردی نکرد و هلش داد عقب بعد با دستش مثلا یه کشیده زد تو گوش وندی

وندی هم عقب عقب رفت بعد با دو تا دستش زد تو سرش

وندی _ چرا همچین میکنی آخه قربونت برم . دلمو شکستی

آرتا _ خاک به سرم شد . من چیکارت کنم ؟

وندی _ دلمو شکستی منم برات یه شعر گفتم بیا اینو گوش بده


romangram.com | @romangram_com