#دختر_بوکسور_پارت_51
نمیخوام باشی با من اجباری
پس توهم بگو که رو من حس داری
سرشو خم کرد کنار گوشم .نفسای داغش به گوش و گردنم میخورد و باعث میشد یه جوری بشم
وقتی نیستی نگران میشم
خوشحالم از اینکه تو الان پیشم
هستی و همین برام بسه
بی تو حتی زندگی برام نحصه
دستش از موهام سر خورد و دوباره اومد رو کمرم همینطور هم داشت میر*ق*صید
دیوونه اگه بری دیگه دلخوشی برام نمیمونه
اینو بدون که دوست دارم من دیوونه
هیچ کسی قدرتو مثل من نمیدونه
عجب آدمیه واسه اینکه منم کاراشو طلافی کنم یکی از دستامو حلقه کردم دور گردنش. قدم تا شونش بود کمی خودمو کشیدم بالا که رسیدم به گردنش نمیخواستم زیاد بهش نزدیک شم که پیش خودش فکرائیی کنه یه کمی که فقط نفسام پخش شه رو گردنش .با حالت اغوا کننده ای منم شروع کردم به خوندن
دیوونه اگه بری دیگه دلخوشی برام نمیمونه
اینو بدون که دوست دارم من دیوونه
romangram.com | @romangram_com