#دختر_آبشار_پارت_32

خلاصه یه مدت مگس پروندم که دیدم نه قصد در اومدن نداره پاهامم که توی این

کفش پاشنه بلند داشت میترکید ! یه فکری کفشامو در اوردمو رفتم پای یه درخت

نشستم ،اخیش چشامو بستم که یکم استراحت کنم که احساس کردم دماغم

میخاره بادستم یکم خاروندم ، یکم که گذشت دوباره خارش گرفت چشامو باز کردم

لابد الان فکر میکنین همون پسره با یه لبخند رو لبش داره با یه پر منو اذیت میکنه

ولی سخت در اشتباهین با چیزی که دیدم شلوار لازم شدم

یه سگ بزرگ سیاه که از لبو لوچش اب میریخت و دماغمو لیس میزد

شلوار پلیز

وجدان:- الان نباید مثلا جیغ بکشی

من:- واقعا

من:- جیغ

تا جیغ کشیدم سگه وحشی شد منم پریدم بالای درخت و مثل میمون ازش

اویزون بودم اون سگم از پایین لباسمو میکشید

من ( با جیغ) :- کمک هوی پسره بیا کمکم کن

سگ:- از من نترس

من:- تو ...تو حرف میزنی؟


romangram.com | @romangram_com