#دختر_آبشار_پارت_22

شدو اون افتاد روی من

من:- جیغ.

با دست جلو دهنمو گرفتم و سریع اون مرحومو گذاشتم توی کمد تا درشو بستم

المیرا اومد داخل انباری

المیرا:- هی واسه چی جیغ زدی ؟

من:-من؟ خوب اهان چیزه موش دیدم

المیرا:- تو که از دایناسورم نمیترسیدی اصلا صبر کن ببینم واسه چی جلو کمد وایستادی ؟

من:- خوب اصلا منظورت از این سوالا چیه ؟ اومده بودم یه چیزی بردارم

بعدم سریع از انباری اومدم بیرون تا از زیر نگاه تیز المیرا در امان بمونم یکم که

گذشت صدای جیغشو شنیدم و مطمناً که لو رفتم.

با قدمایی سست رفتم تو انباری و دیدم المیرا دستش یه قاب عکسه و بالا و

پایین میپره منم نامحسوس نفسمو دادم بیرون

و رفتم توی خونه و تا شب فکرم مشغول بود وای یعنی من ادم کشتم

واسه همین تصمیم گرفتم دفنش کنم ؛ داشتم توی کمدم دنبال لباس میگشتم که

با صدای رعدو برق جیغ کشیدم و کلم خورد به بالای کمد بدون اهمیت دادن

سر زخمیم رفتم توی انباری ، و با پاهای لرزونم رفتم طرف اون کمدو درشو باز


romangram.com | @romangram_com