#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_61

-باشه دیگه به ما که رسید وقت نداری؟

-برهان؟

-جونم

یکم از جونم گفتنش شکه شدم.چندشم شد........ اه اه.

خدایی من با این وضعیتم به هیچکدوم نگفتم جونم چقدر بدم میاد از این ابراز احساساته خرکی.

-کارتو بگو

باد تو غبغبه ش انداخت.

-اخه سختمه بگم

زود تا تهشو گرفتم. ایول خودم و خاک تو سر این چه زود وا داد.

به دکمه ضبط صدا تو جیبم ضربه زدم تا صداشو ضبط کنم.

رو این اقا پسر شرط بسته بودم و باید ثابت میکردم.

-خب چرا؟

-تا حالا از این کارا نکردم

ای تو روحت....... چقدم خودشو مظلوم میکنه.

افشینم وقتی بهم پیشنهاد داد اینجوری گفت و من باور کردم که اولین دختریم که بهش پیشنهاد میده.

غرق خوشی شده بودم.

حالا که فکرشو میکنم خاک تو سر خودم. بدبخت بیچاریه زود باور.........

اون مرتیکه میگفت اسمون سیاهه باور میکردم یا شایدم دوست داشتم باور کنم. نمیدونم دقیقا.

-خب

-خب راستش من همیشه بقیه بهم پیشنهاد میدادن و این اولین باره که این حرفارو میزنم.

خدایا چقد شبیه ن....... یه جا خوندم خاطرات دخترا همشون مثل همن فقط اسم پسرا توشون فرق میکنه.

خدایی من صحت این جمله رو تایید میکنم.

-میشه واضح تر حرف بزنی

-ازت خوشم اومده میخوام باهات دوست شم.

تموم. به هدفم رسیدم.

سرمو کج کردمو نگاش کردم. یه پوزخند رو لبم ظاهر شد.

-اها اونوقت کیمیا چی؟


romangram.com | @romangram_com