#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_57
حس میکنه من باور میکنم. من حتی خودمم باور ندارم چه برسه به یه پسر.
هرچند که صادقم باشه فرقی نمیکنه. من که نمیتونم حتی خودمو تحمل کنم حالا به این فکر کنم که یکی دیگم تو زندگی نکبتیم راه بدم؟!!
دیگه داشت زیاده روی میکرد. میخواستم دست بزارم رو مردونگیش ولی از ترس اینکه بعدا تلافی کنه هیچی نگفتم. چون این مسئله شوخی بردار نیست.
سکوتو ترجیح دادمو از جام بلند شدم. پول بستنی نخوردمو حساب کردمو بستنیمو برداشتمو از اون مکان نفرین شده خارج شدم.
خب دیگه نمیتونستم به اون کافی برم......... هیچوقت. اینم تاوان این رابطه.
از این میترسیدم که بیاد دنبالم چون معلوم بود اصلا حالش مساعد نیست واسه همین زودی سوار تاکسی شدمو برگشتم خونه.
واسه اینکه اتفاقات رخ داده شده رو فراموش کنم کامپیوترو روشن کردمو رفتم رو نت.
تلگرام کلی برام پیغام اومد.
منتظر پیغام برهان بودم. فکر کنم به اندازه کافی وقت کشی کردم که مطمئن شه همه چی واقعیه و من اصلا براش هول نیستم.
پیغامشو دیدم. یه سلام خالی نوشته بود.
حس میکردم هوا واسه تنفس ندارم.
پنجره اتاقمو باز کردم. با دستم گردنمو میمالیدم. چشام پر اشک شد.
نشستم رو لبه سنگ کاری شده پنجره. سرد بود و من از سردیش لذت میبردم.
التهاب زیادی داشتم. حالم از خودم به هم میخورد. از این همه بی رحمیه یه جا.
یعنی شیطون ازمن بدتره که قراره قبل من بره جهنم...........؟
حس یه اشغال بودن واقعا حس بدیه.
من کسیو نداشتم واسه درد دل. شونه ای نداشتم واسه گریه. گوشی واسه شنیدن من نبود.
من یه افسرده روانیم باید دارو مصرف کنم. شایدم باید بستری شم. من باید از جامعه دور باشم. من یه ادم خطرناک عوضیم که از درد کشیدن بقیه لذت میبرم ولی به خداوندی خدا منم یه روزی مثل روژان پاک بودم......... صادق بودم......... معصوم بودم.
اونروزا زیادم دور نیستن. چقدر زود عوض که نه عوضی شدم.
مثل یه ورق کاغذ سفید بودم. افشین روم نقاشی میکرد. اولاش نقاشیاش زیبا بودن خوش رنگ بودن. از قرمز سبز ابی استفاده میکرد ولی کم کم رنگاش تیره شدن. شد قهوه ای توسی اخرشم روم جوهر سیاه ریخت همه مو سیاه کرد یه نقطه سفید یا حتی رنگیم باقی نذاشت.
حالا انتظار دارین وقتی از زندگی وطلوع و رنگین کمان واسه یه کاغذ سیاه حرف میزنین حرفتونو درک کنه؟!!!
یه نفس عمیق کشیدمو چشامو پاک کردم. رفتم رو کامپیوترو برای برهان نوشتم.
-سلام
زود انلاین شد.
-سلام عزیزم خوبی؟ چرا بی خبر بودی؟
عزیزمش بهم دهن کجی میکرد و بهم انگیزه میداد که اینم بچزونم. دوست پسر رفیقم بود و حالا به یه دختر تازه از راه رسیده میگه عزیزم.
پوزخندی زدم و نوشتم.
romangram.com | @romangram_com