#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_2
زیر لب یه برو بابا گفتمو ریجکت کردم.
دوباره زنگ زد و دوباره ریجکت کردم دفعه سوم که زنگ زد دکمه اتصالو زدم.
صداش تو گوشی پیچید. عمدا راه طولانی ترو برای رسیدن به خونه انتخاب کردم چون غرورم اجازه نمیداد بهش بگم رسیدم خونه نمیتونم حرف بزنم حس میکردم یه جورایی از جذبه م کم میشه.
صداش تو گوشی پیچید
تقریبا نعره میکشید. میدونستم خیلی مغروره و ریجکت کردنش واسش عجیب گرون تموم شده ولی واسم مهم نبود.
-به چه جرئتی قطع میکنی دختره چشم سفید هاااااااا. بگو دردت چیه که یهو عوض شدی؟ببین نابودت میکنم بخوای بهم خیانت کنی
-به اندازه کافی خوب نیستی که باهات بمونم
این حرفارو در کمال ارامش و رلکسی بهش زدم
-تو غلط میکنی. از اولم همین بودم چرا اونموقع به این نتیجه نرسیده بودی.
خوبه که تو اوج عصبانیتم میدونه نباید فش بده چون دیگه باید کلا بیخیالم بشه و انتظار هر پاسخیو داشته باشه.
-الان رسیدم
-هه نکنه یکی دیگه هواییت کرده
-هیچکس نمیتونه منو هوایی کنه
دوباره دادش رفت هوا
-خب دردت چیه؟
-گفتم که تو به اندازه کافی خوب نیستی. خودتم میدونی من به کم راضی نمیشم باید عالی باشی که نیستی
-فکر میکنی خودت درحد همون کم من هستی؟
-هستم که دنبالمی دیگ
صدای نفس های عمیقشو از پشت گوشی میشنوم. این یعنی اوج تلاشش واسه کنترل کردن خودش که به بار فش نگیرتم.
-خجالت نمیکشی. تو یه علف بچه داری منو پس میزنی داری بهم میگی لیاقتتو ندارم؟
-شاهرخ؟
-چیه؟
شاهرخ؟
-هم؟
میدونست به این جوابا راضی نمیشم حتما باید بگه جونم تا حرفمو ادامه بدم. دوباره صداش زدم
-شاهرخ؟
یه نفس عمیق کشید و گفت
romangram.com | @romangram_com