#دلتنگ_پارت_61
مسعود_جانم شهاب
من_سلام چطوری
مسعود_به خوبیت..چیزی شده
من_آماده باش شب باید بریم حساب دونفرو بزاریم کف دستشون
مسعود_کیا
من_دوتا بی فرهنگ که ادعاشون میشه با من درگیر بشن
مسعود_باشه..کجا بیام؟
من_میام دنبالت
مسعود_باش منتظرم..فعلا
گوشی رو قطع کردم
* * *
(از زبان خاطره)
بخاطر دیشب هنوزم ناراحت بودم..اگر نمیرسید چی میشد؟!از دیشب هزار بار این سوالو باخودم تکرار میکردم
باصدای مامان به خودم اومدم
مامان_خاطره حواست کجاست؟بیا نهار دیگه.غذا سرد شد
بلند شدم و به آشپزخانه نقلی مون رفتم.در کنار مامان نهارمو خوردم
من_عصری میخوام برم چند تا کتاب تست بگیرم..پول داری؟
مامان_آره بهت میدم برو بگیر
لبخندی زدم..از چشم هاش مشخص بود نگرانه..چه میشه کرد بخاطر دوتا پسر بی غیرت من باید زندانی شم؟!
بالاخره عصر شد..لباسمو پوشیدم و بعد از گرفتن مقداری پول از مامان،از خونه زدم بیرون
romangram.com | @romangram_com