#دلتنگ_پارت_53
سرمو که آوردم بالا دیدم مامان دستشو گذاشت تو دست عمو حسن و باهم به وسط رفتند..از خوشحالی دوست داشتم جیغ بزنم..خدایا کرمت رو شکر
نرم نرم شروع کردن به رقصیدن..نگاه مامان به زمین بود..انگار فقط جسمش اینجاست..میدونم پرنده ذهنش به گذشته پرواز کرده.اما چه میشه کرد
نفس عمیقی کشیدم و نگاهمو بین مردم اونجا چرخوندم..چشمم به مینا و شهاب افتاد که داشتند میرقصیدن اون وسط..حتما به درخواست مینا بوده چون عمرا شهاب پاش رو میذاشت اینجا
بهم تقریبا میشه گفت چسبیده بودند..صورت هاشون روبه روی هم قرارداشت.توی چشم های هم زل زده بودن و مینا داشت زیر لب چیزی رو زمزمه میکرد..اه خیلی مسخره هستن..با غیض رومو ازشون گرفتم و به مادر عزیزم که انگار توی این دنیا نبود چشم دوختم..من چقدر عاشق مامان خودمم..واقعا وجودش مثل یه خورشید به زندگیم نور میبخشه
* * *
(از زبان شهاب)
با اصرار زیاد مینا اومدم پایین وگرنه اصلا از این مهمونی های آبکی خوشم نمیاد
مینا داشت واسه خودش خیال پردازی میکرد و من همچنان با بی میلی به حرفهاش گوش میکردم
مینا_اوممم شهاب چی میشه مثلا ما ازدواج کنیم و با عشق توی آغوش هم برقصیم..دور از همه کس..دور از استرس..فقط با تو
خشک جوابشو دادم_مینا سرم درد میکنه میخوام برم بالا
و ازش جداشدم و حرکت کردم سمت داخل..پشت سرم اومد..سریع خودش رو بهم رسوند و دستشو دور بازوم حلقه کرد..باهم به اتاق من رفتیم.تا وارد شدم.کتمو رو در آوردم و روی تخت دراز کشیدم
مینا مانتو و شالشو در آورد..ناخواسته چشمم کشیده شد سمتش
یه تاپ نارنجی دکلته تنش بود..متوجه نگاه من به روی خودش شد..لبخندی زد و با عشوه اومد کنارم دراز کشید.ساعدمو روی چشم هام گذاشتم و سعی کردم نشون بدم که میخوام بخوابم تا بره ولی اون سمج تر از این حرف ها بود
متوجه بر خورد دستش به بازوم شدم..داشتم کنترلمو از دست میدادم
مینا خیلی آروم زمزمه کرد_عشقم میخوای تنها بخوابی؟
دستمو از روی چشمم برداشتم و سرمو چرخوندم سمتش..
چشم هاشو بست و توی یه حرکت ناگهانی فاصله بینمون رو از بین برد..مشخص بود از همون اولشم قصدش چی بوده
کمی که گذشت با نفرت ازش جدا شدم..پشتمو بهش کردم و چشم هامو روی هم فشار دادم..این دختر نمیتونه منو جذب خودش کنه..حالم از چنین دخترهایی به هم میخوره ولی نمیتونم بیخیال میناشم..دلیلشو هم نمیدونم
مینا دستشو گذاشت روی بازوم و گفت_چی شد شهاب؟
پسش زدم و خیلی خشک و محکم گفتم_مینا برو بیرون میخوام بخوابم
romangram.com | @romangram_com