#دلتنگ_پارت_35


من_شما چی؟تنهایی حوصلتون سر نمیره؟

خاله_عادت کردم خاله..بااین مرغ وخروس ها..باغچه..بافتنی..کلی سرگرمی دارم

من_خداروشکر

پاشو دراز کردو به پاهاش اشاره کرد.لبخندی زدمو سرمو روی پاهاش گذاشتم و دراز کشیدم..شروع کرد به نوازش موهام..این حس رو دوست داشتم..چشم هامو بستم و خودمو به دور از هرفکری فرستادمفرستادم

* * *

(از زبان خاطره)

ساعت 8شب هست..مامان هنوز نیومده..مطمئنم که فردا میاد

بچها قصد رفتن کردن

شادی_بچها فردا نهار خونه ما دعوتین ها

مهدیس_من نمیتونم بیام..فردا مهمون داریم

شادی_شما چی؟

بهار وپروانه قبول کردن ومنم بخاطر اونا قبول کردم

بچها رفتن..رفتم سمت تلفن وزنگ زدم به مامان

بعد از چند تا بوق جواب داد

مامان_جانم خاطره

من_سلام مامان

مامان_سلام..خوبی مامان؟

من_مرسی مامان..کجایی

مامان_من پیش خاله..فردا صبح راه میوفتیم

من_باشه اشکال نداره..راستی مامان فردا نهار خونه شادی دعوتیم

romangram.com | @romangram_com