#دلهره_پارت_99

_محسن یگانه
بازم سرمو به چپ و راست تکون دادم
_دوست ندارم
خندید و من فقط صدای خنده اشو شنیدم
_شجریان هم که قطعا دوست نداری!...این چطوره؟
با دیدن عکس مازیار فلاحی که روی سی دی بود یه خورده خوشحال شدم و بالاخره نیشم کمی باز شد
_این خوبه. هم خودش هم صداش هم قیافه اش...
_این خوبه. هم خودش هم صداش هم قیافه اش...
سی دی رو توی دستگاه گذاشتم و صداشو زیاد کردم...
_آهنگ هاش یه حال خوبی به آدم میده...مخصوصا وقتی عاشق باشی!
از گوشه ی چشمش نگاهم کرد و لبخند زد..برای اینکه به تلافی رفتار خودش و برادرش ادامه داده باشم گفتم
_البته تو که فکر نمیکنم درک درستی از این آهنگ ها داشته باشی...آدمی که موسیقی مورد علاقه اش فرهاد باشه که دیگه منسوخ شده است!
بازهم خندید...انگار هیچ چیزی وجود نداشت که به این پسر کمی بربخوره!
_هرکی یه سلیقه ای داره ساغر خانوم...من زیاد اهل آهنگ گوش دادن نیستم...این سی دی هام مال عارفه!
با شنیدن اسم عارف اخم هام توی هم رفت.ترجیح دادم سی دی رو سرجاش بذارم و به جای گوش دادن به صدای خواننده ی مورد علاقه ی عارف صدای جناب همسر و گوش کنم
_چی شد پس؟
به پهلو نشستم و به نیم رخ صورتش خیره شدم...ته ریش بور صورتش وسوسه ام میکرد! کاش میشد صورتم و کنار صورتش بذارم و پوستام و روی زمختی ته ریشش بکشم!...باید حس جالبی داشته باشه...هوووم؟
_فردا صبح ساعت یازده میام دنبالت...بریم برای خرید..جفت مادرها که انصراف دادن...فقط خودم و خودتیم...بریم اول سراغ خونه! بعدم پارچه و لباس و طلا!
آهان..یادم اومد...حتما باید طلای من از نرگس گرون تر باشه و حتما باید از سرویس یلدا درشت تر و پر زرق و برق تر باشه...اینو فردا یادم نره یه وقت!
_اول بریم طلا بخریم!
سری تکون داد و با لبخندی که از روی صورتش پاک نمیشد نگاهم کرد
_طلا دوست داری؟
سرمو با شدت بالا و پایین کردم
_آره خیلی...از این نگین دارا...میخری برام دیگه؟
مثل خودم سرشو تکون داد و گفت
_حتما..فقط نگفتی چند عیارش و میخوای؟
نمیتونستم جلوی ذوق زدگیم و از این همه با حالی عطا بگیرم!

@romangram_com