#درگیرت_شدم_پارت_47
داشته باشم یا نه؟!همینجور که سرش تو دفتر دستَ ِکش بود یه گوشی گرفت سمتم و گفت:
بیا این گوشی فعلا دستت باشه تا بعد یکی دیگه بهت میدم. سیم کارت
روشه و شماره ای که باید تو گوشی سیو باشه و لازمه هست.
گوشیو گرفتم و تو مخاطبینش رفتم. فقط یه شماره بود اونم به اسم
پرهام:|
گوشیو کنار گذاشتم و چیزی نگفتم.
بعد چند ثانیه سرشو اورد بالا و به من که مثل احمقا بهش زل زده
بودم، خیره شد.
_شناختی یا معرفی کنم؟!
شونمو بالا انداختم و گفتم: خرشناس نیستم.
یهو دیدم چشماش به خون نشستن و رگای گردن و دستش متورم شد.
از رو صندلی بلند شد و به سمتم اومد.
چه غلطی کردما! الان میزنه میکشه منو.
منم سریع از جام بلند شدم. هر قدمی که اون میومد جلو، منم به همون
اندازه میرفتم عقب، تا اینکه به دیوار چسبیدمو راهی برای فرار از
دست این قوزمیت نداشتم.وضعیت خطری بودو اون فقط یه قدم فاصله داشت. تا خواست
نزدیکتر شه یه دستمو گذاشتم کنار گوشمو داد زدم: اشهددددد ان لا اله
الا اللههههه و اشهد ان محمدا رسول اللهههههه.
romangram.com | @romangram_com