رمان درگیرت شدم

#درگیرت_شدم_پارت_28

پدرش با هومن دوست بود برای همین بعد مرگش، نازلی رفت پیش
هومن و سهراب.
اون توی کارش بیشتر از هرکس جدیه. و اینکه، معشوقه ی سهرابه.
در نهایت پرهام صبوری. اطلاعات دقیقی ازش ندارم فقط میدونم که
30سالشه و برادرزاده هومنه. یعنی برادرزاده ناتنیش.درست 1سال و 2ماهه پیش پدرو مادر پرهام به قتل رسیدند. بعد از
اون پرهام عضو باندشون میشه و اینکه به شدت شکاکه.
اهان راستی توی پاکت یه جفت گوشوارس که داخلشون شنود کار
گذاشتیم، شنود ها خیلی ریزن برای همین قابل مشاهده نیستند.
خب سوالی داری؟!
بعد از اینکه چندتا سوال ازش پرسیدم، از اداره بیرون رفتمو یه تاکسی
گرفتم.
دیروز بردیا خودشو جای سامان(عضو سابق باند هومن) جا زدو با
یکی از محافظای هومن با تلفن حرف زد. قرار شد من برم به ادرسی
که اون محافظه گفت و منتظر بشم تا یه ون مشکی بیاد.
از توی اون پاکته که بردیا بهم داد شناسنامه جعلیمو برداشتم.
اوهوک! نوشین رادمنش. چه اسم و فامیلیه باحالی، خوشمان آمد.
پس از این به بعد من سرکار خانوم نوشین رادمنش هستم. باید هی با
خودم تکرار کنم که اونجا یه وقت سوتی موتی ای چیزی ندم.

romangram.com | @romangram_com