#درگیرت_شدم_پارت_26

_والا خب الان نگاه کن مردمکه چشمت چقدر بزرگه.(اصلا هم
بزرگ نشده بود فقط زر زدم)
با پوزخند از جاش بلند شدو گفت: هه! ارزو بر جوانان عیب نیست.
منم خیلی ریلکس یه شکلات از روی میز برداشتم و خوردم. بعد
انگشت شصتمو گرفتم سمتش: بیا
جوابمو ندادو با یه اخم ریز رفت.
ولی هنوز کنجکاوم بدونم چرا این غلطو خورد! ولی بالاخره یه روزی
میفهمم.حالا درسته من جلوش میگم عاشقم شده اما خودم میدونم که اون دوست
داره سر به تنم نباشه.
~چهار روز بعد~
وارد اداره شدم. به اتاق بردیا که رسیدم بدون در زدن رفتم تو.
_هوی اینجا طویله نیستا که سرتو میندازی میای تو.
یه نگاهه کلی به اتاق انداختمو گفتم: اخه خیلی شبیه به طویلس.
بردیا قیافشو کجو ُکله کردو چیزی نگفت.
رفتم کنارش نشستم و ادامه دادم: خب میشنوم.
یه پاکت بهم داد و گفت: هرچی که بهت میگمو خوب گوش کن.
توی این پاکت یه شناسنامه ی جعلیه و چندتا مدرک جعلی که نشون
میده تو قبلا پیش شهرام شیشه ای( خلافکار ماهری که چند ماه پیش

romangram.com | @romangram_com