#درگیرت_شدم_پارت_22
پارک بغله خونمون لباسامو با لباسای قبلیم عوض کردم وگرنه الان از
ِخشتَک دا َرم میزدند.
_الهی قربونه جفتتون بشم، من تو اداره کارم طول کشید، بعد از اونم
باید میرفتم یه چیزیو به یکی از همکارام بدم. گوشیمم رو سایلنت
گذاشته بودم نفهمیدم زنگ زدید.مامانم گفت: خب حداقل یه خبر میدادی که ما به خاطر تویه عقب مونده
تا این موقع شب بیدار نمونیم.
_من که فداتم با این محبتت، یادم رفت حالا هم بریم تو.
بعد از اینکه لباسامو عوض کردمو شاممو خوردم دوباره به اتاقم پناه
بردم.
روی تختم دراز کشیدمو به اون ماموریت خفن فکر کردم.
من فقط به خاطر این اصرار دارم چون این باند چندساله که تحت
تعقیبه و هیچوقت هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره.
حالا که یه نفر میتونه عضو باندشون بشه من به جای بردیا میرفتم که
شانس خودمو امتحان کنمو خودمو محک بزنم، برای اینکه واقعا بدست
اوردن مدرک از این باند کاره خیلی سختو خطرناکیه. سردستشون هم
کسی نیست جز، هومن شیری. کارش قاچاق مواده و در کنارش
دزدیدن نابغه های ایران و فروختن اونا به آمریکایی ها.
در کنار هومن چند نفر دیگه هم هستن که اطلاعات دقیقی ازشون
romangram.com | @romangram_com