#درگیرت_شدم_پارت_181

چون قدم های اون بلندتر بود بهم رسیدو دستمو گرفت کشید.تعادلمو از دست دادمو پرت شدم تو بغلش.
زیر گوشم گفت: از کجا میدونی رنگ شرتم دخترونس؟!
اب دهنمو قورت دادم.
برای ضایع نشدنم حالت تفکر به خودم گرفتم و گفتم: حالا زیادم
مطمئن نیستم شاید گل گلی باشه یا شایدم از این قلبکیا باشه.
_ تو که هنوز ندیدی، بیا بریم بهت نشون بدم تا بفهمی چه رنگیه.
ولم کرد. به جاش محکم تر دستم و گرفتو به داخل ویلا برد.
نه این جدی جدی میخواست بهم نشون بده.
مثل وحشیا عربده میکشیدم و سعی داشتم دستمو از توی دستش بیرون
بکشم.
اما زور خرو داشت و تلاشم بی فایده بود.
برای همین سعی کردم با زبون حالیش کنم._هی حاج اقا. کجا میری؟! شرم کن یه ذره، حیا هم خوب چیزیه ها.
هوی مگه با تو نیستم. دستم کش تنبونت نیست که میکشیشا.
پرهام یهو برگشت سمتمو گفت: میشه یه دقیقه سکوت اختیار کنی؟!
منم دیدم اگه الان دوباره چیزی بگم میزنه زیر گریه، واسه همین
ساکت شدم.
به اتاقم رفتیم.
دره کمدمو باز کردو سریع یه شالو مانتو برداشتو داد دستم.

romangram.com | @romangram_com