#درگیرت_شدم_پارت_178

دوباره خواستم چیزی بگم که اون زودتر گفت: همیشه انقدر رو مخی؟
با لحن لاتی گفتم: به کی گفتی رو مخ نفله؟! بزنم چپ راستت کنم؟!
حالا خوبه من دقیقا نصفش بودما.
به حرفم توجه نکرد که با حرص کوبوندم تو ساق پاشو در رفتم.
یه نعره ای کشید که از کارم پشیمون شدم.
دقیقا مثل یه بچه ی 5ساله رفتار کرده بودم.
خب چیکار کنم بعضی وقتا کودک درونم فعال میشه :/
رفتم توی اتاقم. هندزفریرو گذاشتم توی گوشمو صدای اهنگو زیاد
کردم:یه جوری میای میری انگاری که دیرته
عذاب داد ِن منم جزئی از تقدیرته
میون همه ی اَخمات دلبریتم میکنی
دل و دورش میکنی گاهیم نزدیکته
ش ِب پُر ستاره ای توو کوچمون پهن باشه
از پنجره نگام کنی وقتی دلم تنگ باشه
جای بد بودن با این د ِل دیوونه میدونی
مهربون باش فکر نمیکنم دلت سنگ باشه
چی میشه رد بشی از کوچمون
یه نگاهی کنی اَبرو کمون

romangram.com | @romangram_com