#درگیرت_شدم_پارت_141
داشتمو بهش نشون دادم.
بهش گفتم در صورتی بهش اون پوشرو پس میدم که دیگه پا رو د ِم من
نزاره و پاپیچم نشه وگرنه زندگیشو سیاه میکنم اما خب....
نیشخندی زدو ادامه داد: تهدیدمو جدی نگرفت و اینم شد نتیجش. و
اینکه چون تو قبلا قابلیتتو بهم نشون دادی پس تو بری بهتره.
سوالای زیادی توی سرم شکل گرفتند.قبل از اینکه بخوام حرفی بزنم، هومن از جاش بلند شدو حین رفتن
گفت: اگه سوالی داری از سهراب یا نازلی بپرس. اونا بهت جواب
میدن.
خب از نازلی که اصلا نمیتونم بپرسم پس بهترین گزینه سهرابه.
به طرف سهراب چرخیدمو گفتم: چرا هومن خان پدرامو گرفته؟! یعنی
با دزدین پدرام، شاهین زندگیش نابود میشه؟
نازلی با یه چشم غره رفت کنار سهراب روی مبل نشست.
وا! اینم یه چی میزنه ها!
سهراب یه قلپ از قهوش خوردو گفت: شاهین، خیلی به پدرام
وابستست و به خاطرش هرکاری میکنه. و مطمئنن شاهین بیکار
ننشسته و صددرصد اولین جایی که میاد اینجاست برای همین هرچی
زودتر بری به نفعمونه.
_حالا چرا ویلای تو قایمش کردن؟!
romangram.com | @romangram_com