#درگیرت_شدم_پارت_140
نمیدونم چرا امروز همه باهام کار داشتن.
چندتا پله مونده بود برسم که صدای نازلی اومد: اقا این دختره نوشین
خیلی مشکوکه به نظرم.
همونجا کمی پایینتر رفتم تا هم صداشون بهم برسه هم اینکه اونا منو
نبینن.
صدای سهراب اومد که گفت: نازلی لطفا انقدر چرتو پرت نگو تو چه
چیزه مشکوکی از نوشین دیدی که الان اینجوری متهمش میکنی؟!
با بس کنیده نسبتا بلند هومن هردوشون ساکت شدند.
دیگه موندنو جایز ندونستمو به از چندتا پله ی باقیمونده بالا رفتم.
نازلی که میخواست یه چیزی به سهراب بگه با دیدن من دهنشو بستو
چیزی نگفت.نزدیکه هومن وایسادم و گفتم: کاری داشتین هومن...... خان؟!
جون کندم تا تونستم خان اخرشو بگم.
_اره. پدرام خسروی رو گیر انداختیمو الان داخل ویلای سهراب
زندانیه. تورو با یکی از نگهبانا میفرستم تا بری حواست بهش باشه و
سعیتو بکن تا یه ذره اطلاعات از زیر زبونش بیرون بکشی. هروقت
که وقتش شد یکیو میفرستم دنبالت تا برت گردونه.
چشمامو گرد کردمو گفتم: چرا گرفتینش؟! اصلا چرا من برم پیشش؟!
_بعده اون مهمونی من چندتا مدرک که از قبل از شاهین خسروی
romangram.com | @romangram_com