#درگیرت_شدم_پارت_115

داره.
بعد اینکه از افکاره دره پیتیم دست کشیدم دیدم که به سالن رسیدیم.
انقدر توی فکر بودم که اصلا نفهمیدم ِکی اومدیم پایین.همون موقع هومن بلند روبه جمعیت که وایساده بودند گفت: عزیزان
خیلی ممنونم که دعوت منو پذیرفتید و به این مهمونی اومدید. امروز
در این زمانو مکان رسما نامزدیه سهراب و نازلی جان رو اعلام کنم.
بعد سهراب حلقرو دست نازلی کرد، نازلی هم همینطور.
همون موقع یه اهنگ که مخصوص رقص تانگو بود شروع شدو همه
رفتن وسط.
فقط چندنفر کنار هومن شراب به دست وایساده بودنو میخندیدند.
ولی پرهام و شاهین و پدرام نبودند.
بیخیالشون شدم.
به اندازه کافی اضطراب دارم.
یه دستی به صورتم کشیدمو نفسمو با بی حوصلگی به بیرون فوت
کردم.
یهو یه پسره اومد کنارم وایساد. دستشو به سمتم دراز کردو گفت:
افتخار یه دور رقصو به بنده ی حقیر میدید خانوم زیبا؟به تیپو قیافش نگاه کردم.
قیافش بدک نبود، یه تیپ اسپورت هم زده بود.
اول یه لبخند بهش زدم که با خودم گفتم الان از خوشحالی پس میفته

romangram.com | @romangram_com