#درگیرت_شدم_پارت_109

یعنی..... یعنی این پدرام بود؟
این همون پسرداییه نامردم بود؟
همونی که مثل برادر نداشتم دوستش داشتم؟
حالم اصلا خوب نبود.
من خودمو برای این زمان اماده کرده بودم اما الان همه چیو فراموش
کرده بودم.
اشک دیدمو تار کرده بود.
از این همه ضعف نسبت بهشون حالم بهم میخورد.
من باید قوی باشمو بی تفاوت باشم.
میتونم؟! بعید میدونم.
قبل از اینکه اشکام راهه خودشونو باز کنن معذرت خواهی کردمو به
سمت باغ رفتم.
نمیتونستم اونجارو تحمل کنم، شاید یه ذره هوای ازاد حالمو بهتر کنه.سریع خودمو به نیمکتی که پشت ویلا بود رسوندمو نشستم.
چندتا نفس عمیق پشت سر هم کشیدم که حالم بهتر شه.
اما بدتر بغضم ترکیدو اشکام روون شدند.
ای کاش میزاشتم میرفتم. به یه جای دور. دور از همه چی.
یاده پدرام افتادم.
پسرداییه نامردو بی معرفتم چقدر جذاب شده بود.

romangram.com | @romangram_com