#دردسر_پارت_34
(نگار)
در اتاقش رو باز کردم
این سختی ها باید تموم میشد
من تحمل اینو ندارم باز اتفاقای جدیدی بیوفته
دلم ارامش میخواد .
یاد چند دقیقه پیش افتادم
تماسی که با عرفان گرفتم
-سلام اقا عرفان نگار هستم
-نگار خانوم؟چه عجب یادی از ما کردید اتفاقی افتاده؟
-اقا عرفان یه وقت میخواستم . مطبتون خلوته؟
-اتفاقی افتاده ؟
-باید رو در رو ببینمتون ...
-برای فردا منتظرتونم .
romangram.com | @romangram_com