#دردسر_پارت_131

چشماش رو گشاد کرد و خیره شد بهم و گفت

-هـــــا ..

-درست بخور چندش کثیف کثافط

-خفه گشنمه .

مشغول به ادامه غذام شدم .یه تیکه ته دیگ طلایی و از ته قابلمه تراشیدم .

خیرگی نگاهش رو از همین جا احساس میکردم

تیز نگاهش کردم و گفتم

-رویا فکرشم نکن .واسه خودمه

نیشش رو تا ته باز کرد و گفت

-متوجه نمیشم راجب چی حرف میزنی؟

تیز با حرص نگاهش کردم و دوباره خیره شدم به ته دیگ خوشگلم که داشت میگفت بیا منو بخووور ...

زمزمه هاش رو احساس میکردم در گوشم به ته دیگم لبخندی زدم و چنگالم و فرو کردم داخلش که دیدم یه چنگال دومی هم داخلش فرو رفته

با حرص به رویا نگاه کردم و غریدم

-بکش عقب .

لبخندی از روی خونسردی زد و ته دیگ رو از چنگالم بیرون کشید و نزدیک لباش برد .


romangram.com | @romangram_com