#درنده_ولارینال_پارت_85


رزالین تعظیم مختصری کرد و از میز دور شد . آدریان دوباره سر جایش نشست و رو به شیلا گفت :

- غذات رو بخور شیلا .

شیلا علی رغم میلش شروع به خوردن کرد . آدریان ادامه داد :

- امیدوارم از رزالین ناراحت نشده باشی .

- ایشون ملکه هستن ... من حق ندارم ازشون ناراحت بشم .

- اون عزادار خونوادشه .

- من ایشون رو درک می کنم والاحضرت ... من یه مدته از خونوادم دورم ... با اینکه می دونم زنده و سلامتن اما باز هم دلم براشون تنگه .. تصور شرایط ملکه برام غیر ممکنه .

آدریان لقمه دیگری به دهان گذاشت ، جامش را سر کشید و به بازتاب طلایی رنگ ظرف های طلا در چشمان الماسی شیلا زل زد .

فصل دوم :

اهریمن درون

گلویش درد می گرفت و می سوخت . دوست داشت درختی که به آن بسته شده بود را از جا بکند . تئون خون گرم تکشاخ را زیر بینی اش گرفت . تمام مغز آیدن داغ شد . آراواره هایش در آستانه دیدن دهانش بود . وحشیانه و با ولع خودش را به سمت تئون حمله ور کرد . سالار شلاقش را بالا برد و روی صورت آیدن زد . فریادی از سر درد و سوزش کشید . تئون خون را به او نزدیک تر کرد . ولع و تشنگی دوباره ، درد را پس زد . تازیانه دیگری روی سینه اش نشست . تئون خون را صورت آیدن پاشید . جزء جزء بدنش از حرارت و عطش به ولوله افتاده بود . زبانش را دور دهانش چرخاند اما آن چند قطره کافی نبود . دوباره زنجیرهایش را با همه قوا کشید تا شاید راهی برای آزادی باشد . تئون اسب تک شاخی را به او نزدیک کرد و گوشه گردن اسب را برید . تحملش دیگر برای آیدن غیر ممکن می نمود . عطش و خشم بالاخره او را از پا در می آورد . تئون اسب را نزدیک و نزدیک تر کرد . سالار اینبار لبهای آیدن را شلاق زد . آیدن اینبار دم نزد . تنها به جای زخمی خیره بود که به آرامی خون بیرون می ریخت . تئون زخم را کنار لبهای آیدن گرفت . آیدن آرواره هایش در بدن گرم و ابریشمی تکشاخ فرو برد و اولین جرعه را نوشید اما تازیانه تیغ داری روی صورتش نشست . سرش را عقب کشید . سالار شلاق تیز را روی گلوی آیدن زد . فواره خون و درد آیدن را به خود می لرزاند . تئون تکشاخ را رها کرد و چاقوی تیزی را در شکم آیدن فرو برد . ضربه دیگری از چاقو و تازیانه ای دوباره روی گردنش . عطش تمام بدنش را می سوزاند و خشم آن را تشدید می کرد .

راد به آنها نزدیک شد . نیم نگاهی به آیدن انداخت و پرسید :

- واقعا این همه خشونت لازمه ؟

سالار به تئون اشاره کرد دست از کار بکشند و پاسخ داد :

- هیولای درون اون مثل یه حیوون وحشیه ... باید رام بشه ... نه رام من ... بلکه رام خودش ... در واقع باید مثل یه حیوون که از بچگی تربیت میشه ... اون درنده رو هم باید تربیت کرد.


romangram.com | @romangram_com