#درنده_ولارینال_پارت_4

just like white light dream

and it will come ...

.. After the rain ... After the rain ..

. After a lightning storm ... someone will come ... from behind the mirror ...

after the rain "

( ترجمه فارسی که توی داستان گذاشتم با شعر انگلیسیش یک مقدار متفاوته که به خاطر زیباتر شدن متن اینقدر تغییر رو دادم )

صدای باز شدن درب آهنین زندان توجهش را جلب کرد . جام خالی اش را روی زمین گذاشت و از جا برخاست . نگهبانان به محض نگریستن به در تعظیم کردند و برق چشمان سرخی از میان سایه ها به نگاه آیدن گره خورد . آدریان همراه چهار محافظ سیاه پوش به میله های محبس او نزدیک می شد . آیدن اخم کرد . توقع دیدن او را نداشت . آخرین باری که آدریان را دیده بود ، به سال قبل باز می گشت ، آن هم برای آزمایش یک گیاه تضعیف کننده روی او که متاسفانه و یا خوشبختانه جواب نداده بود .

آدریان با لبخند بی روح همیشگی و نگاه یخ زده اش کنار میله ها ایستاد و گفت :

- آیدن ... چرا اینقدر نا مرتب ؟

آیدن نفس عمیقی کشید و با بی اعتنایی پاسخ داد :

- چی می خوای ؟

آدریان در سلول را گشود . محافظانش خواستند مانعش شوند اما او با اشاره به آنها اطمینان خاطر داد و وارد سلول شد . آیدن روی تختش نشست . آدریان خواست کنارش بنشیند اما آیدن مانع شد . آدریان به سختی مچ دستش را از میان مشت آهنین آیدن بیرون کشید و گفت :

- خیله خب ... آروم باش .

آیدن نگاهش را از چشمان سرخ او دزدید . در دلش اما احساس رضایت ضعیفی جولان می داد . او به وضوح چند برابر قدرتمندتر از آدریان بود . با لحن بی حسی پرسید :

- چی می خوای ؟

آدریان به صورت آیدن زل زد و پاسخ داد :

romangram.com | @romangram_com