#در_تمنای_توام_پارت_93


سیما وارفته و پریشان بلند شد و گفت:من باید برم خونه ؛آلما جان.

آلما پوزخندی زد و گفت:کجا عزیزم تو که تازه اومدی؟

-نه یادم اومد کاری دارم باید برم.

-باشه گلم راحت باش.

سیما به سرعت از اتاق خارج شد و به خانه برگشت.

آلما با خیالی راحت روی تختش دراز کشید و با صدای بلند خندید و زمزمه کرد:دختره ه ی احمق،فک کردی می زارم کسی که مال من نشده مال کسی دیگه ای بشه؟ باشه من دیگه

بهش علاقه ایی ندارم اما نمی زارم کسیم بهش نزدیک بشه.بزار تو تنهایی بپوسه.لعنتی اونقد آزارم داده که الان دلم می خواد سر به تنش نباشه.

ساعد دستش را روی پیشانیش نهاد و پوزخند زد :سیمای بیچاره ی عاشق!

*************

شهین محکم آلما را در آ*غ*و*ش کشید:دختر گلم خوبی؟

آلما که فکر می کرد الان نفسش بند می آید خود را به زور از آ*غ*و*ش عمه اش بیرون کشید و گفت:

-خوبم عمه جون،ممنون.

-چقد لاغر شدی عمه!

آلما چشمکی زد و گفت:خوشگل تر شدم که!

شهین به عادت بچگی بینی آلما را کشید :کوچولوی شیطون!

آلما لبخند زد و با آقا ناصر(شوهر شهین) سلام و احوالپرسی کرد و به سوی دوقلوهای شهین برگشت.شهرام و بهرام بی خیال روی مبل نشسته بودند و میوه می خوردند.آلما به

سویشان رفت و گفت:

-چطورین دوقلوهای تیتان؟ (تیتان نامی بود که آلما برای شیطنت های این دو برادر برگزیده بود)

شهرام با دهانی پر گفت:خوبیم آلما جون.

آلما میان آن دو نشست و گفتن:آره کاملا معلومه.ببینم امسال ایشالا کلاس چندم میرین؟

بهرام چانه اش را خاراند و گفت:اگه شهرام تجدیدای هلوشو پاس کنه کلاس شیشم.

شهرام اخم کرد و گفت:نه که تو حالا معدل 20 شدی؟

بهرام ادایش را درآورد و گفت:حداقل تجدید نیوردم که!

شهرام خواست جواب دهد که آلما گوش هر دو را گرفت و گفت:تیتانهای بد،زبون به دهن بگیرین.

شهرام و بهرام تقلا کردند تا آلما گوششان را رها کرد.آلما رو به عمه اش گفت:از دایانا چه خبر عمه؟ چند مدته ازش خبری ندارم نمی دونم داره چیکار می کنه.

-عزیزم نامزد کرده با وکیل باباش.

آلما با جیغ گفت:نامزد کرده؟ نامرد چرا منو خبر نکرده؟

-دعوتی خاصی نداشتن.

-من که همه کس نبودم براش.بزار بیام ارومیه حالشو می گیرم.

romangram.com | @romangram_com