#در_تمنای_توام_پارت_90
فرشته خواست اعتراض کند که نگاه تنبهه گر کیان ساکتش کرد.لبش را به دندان گرفت و از خجالت رویش را برگرداند.کیان به این خجالت کشیدن معصومانه لبخند زد و قلیان را به دست
نکیسا داد و گفت:به خانما ندین خوب نیست.
بهروز که در تمام مدت ساکت بود رو به آلما به آرامی گفت:
-آلما خانوم می تونم تقاضا کنم بریم با هم قدم بزنیم و یه کم حرف بزنیم؟
آلما با ترس نگاهی به قیافه برزخی نکیسا انداخت.می خواست مخالفت کند اما درخواست بهروز کاملا مادبانه بود.پس بلند شد و گفت:بفرماین.
بهروز هم متقابلا بلند شد.نکیسا با جسارت مشهودی که در چشمانش دو دو می زد نگاهشان می کرد.آن دو دوشادوش هم به سوی دریا رفتند.آلما گفت:بفرمایین آقا بهروز.
-میشه من فقط بهروز خالی باشم؟
آلما خیلی محکم گفت:نه نمی شه،من راحت نیستم.
بهروز سرش را تکان داد و گفت:می خواستم در مورد موضوعی باهاتون صحبت کنم.
-بله بفرمایین من سراپا گوشم.
-دلیلی برای مقدمه چینی نمی بینم.می خوام رک باشم که من بهتون علاقمند شدم و تقاضا دارم روش فکر کنین.
آلما بدون آنکه جا بخورد گفت:این یه خواستگاریه غیر معموله؟
-غیر معمول که نه اما بله یه خواستگاریه.
-و اگه جواب من منفی باشه؟
-چرا؟بخاطر پسر داییتون؟
این بار آلما غافلگیر شد.اما سعی کرد حالت عادی خود را حفظ کند.گفت:جواب منفی من ربطی به نامزد سابقم نداره،هرچند انکار نمی کنم که هنوز بهش علاقه دارم اما من اصلا قصد
ازدواج ندارم نه با شما نه با کسی که عاشقش هستم و نه با هیچ کس دیگه ایی.
بهروز وا رفته گفت:چرا؟
-دلایل شخصی خودمو دارم.ترجیح میدم توضیح ندم.
-بله متوجهم،پس جسارت منو ببخشین.
-نخیر جسارت نبود یه تقاضا بود که رد شد.من فقط آرزوی خوشبختی برای شما می کنم.
-متشکرم و همچنین من برای شما.
-مرسی بریم دیگه!
بهروز دستش را دراز کرد و گفت:بله بفرمایین.
به جمع که پیوستند،نکیسا تیرهای خشم نگاهش را به سوی آلما روان کرد.اما آلما بی خیال در کنار فرشته نشست و مشغول صحبت با او شد.....آخر شب بود که فرزانه و بهنام
برگشتند.در حالی که در چشمان هر دو خورشید شادمانی می درخشید.بهروز و فرشته با آنها برگشتند و آلما به ناچار با نکیسا،ماهان و کیان هم با هم برگشتند.تا به خانه برسند نه
نکیسا و نه آلما هیچ کدام حرفی نزدند.واما همین که به خانه رسیدند.نکیسا گفت:
-این پسره چیکارت داشت؟
آلما بی اهمیت گفت:اگه قرار بود تو بفهمی که جلوی تو می گفت.
romangram.com | @romangram_com