#در_تمنای_توام_پارت_74


-سلام جیگر امروز چیکاره ایی؟

-سلام بیکار،فقط باید برم جزوه هامو از ماهان دوستت بگیرم.

نام ماهان توجه نکیسا را جلب کرد با کنجکاوی نگاهش را به او دوخت.کیان از پشت خط گفت:میام دنبالت میریم پیش ماهان.

آلما مشکوکانه پرسید:حتما بازم کارم داری می خوای بیای دنبالم؟

-دختر بد چرا حرف تو دهنم می زاری؟

-برو خودتی،راستشو بگو چیکارم داری؟

-ا،نمی شه هیچی ازت قایم کردا،حالا میام دنبالت بهت میگم.

-باشه کی میای؟

-تا نیم ساعت دیگه اونجام.

-پس میرم آماده شم.

-باشه تا بعد.فدات.

گوشی را قطع کرد و بلند شد و رو به ساسان و شکوفه گفت:کیان داره میاد دنبالم،برم جزومو از یکی از بچه ها بگیرم،شما بیرون کاری ندارین؟

شکوفه گفت:نه عزیزم.

آلما به سوی اتاقش رفت.فورا لباسش را عوض کرد.کمی آرایش کرد.کیف دستی مشکیش را برداشت و از اتاق خارج

شد که نکیسا را دست به سینه روبروی خود دید.بی اهمیت خواست از کنارش بگذرد که نکیسا دستش را گرفت و گفت:داری کجا میری؟

آلما بدون آنکه جوابش را دهد سعی کرد دستش را در میان انگشتان قفل شده او نجات داد.هر چند تقلایش فایده ایی

نداشت اما سکوتش نکیسا را عصبانی کرد.با دندانهایی که به هم می فشرد گفت:میگم داری کجا میری؟

آلما پوزخندی زد و گفت:می بینم تازگیا برات مهم شدم.زیادی کنجکاو شدی،به تو چه کجا میرم؟چیکارمی که فضولی می کنی؟ها؟

نکیسا با حرص و عصبانیت دست آلما را محکم فشار داد و گفت:همه کاره،حالا بگو کجا میری؟ماهان کیه؟

آلما از زور درد لبش را به دندان گرفت و گفت:ولم کن لعنتی،تو هیچ کاره هستی.کسی که باید اجازه رفت و آمد منو

بده داییه نه تو.حالا ولم کن تا زن دایی رو صدا نکردم.

نکیسا با عصبانیت دستش را رها کرد و گفت:هر غلطی دوس داری بکن.

گفت و از پله سرازیر شد تا از خانه خارج شود.ولی آلما دلش گرفت.دوست نداشت سرد باشد.اما در تمام این سال ها

آنقدر نکیسا اذیتش کرده بود که حالا مانند دیوانه ایی قصد آزارش را داشت.اما حالا وقتش نبود که از موضعش پایین

بیاید.کمی بازویش را ماساژ داد و انگار هیچ اتفاقی نیفتاده از خانه خارج شد.کیان دم در خانه به انتظارش بود.آلما با

خوشرویی با او سلام و احوالپرسی کرد و گفت:چرا نمیای داخل

-نه بریم که عجله دارم.

آلما سوار شد و کیان به سرعت حرکت کرد.آلما پرسید:حالا کجا می ریم؟

-اول بریم پیش ماهان جزوه تو بگیر،بعد بریم یه جایی.

romangram.com | @romangram_com