#در_تمنای_توام_پارت_31


-جراتشو ندارم.برام سخته اما دیگه تا آخرای ترم باید دست بجونبونم.

-انشالله.اگه اون پری دریاییه تو هم محشری پسر.کی بهتر از تو.

-این ترم به بچه ها گفتم آمار بگیرن هرچی واحد گرفت منم بگیرم تا کلاسام باهاش باشه.

-این پلیس بازیاتو تو دانشگاه هم داری؟

سام خندید و گفت:نه بابا...پاک دیونه شدم.الان نزدیک 2 هفته اس ندیدمش.

-دندون رو جیگر بزار تا یه هفته دیگه دانشگاه ها باز میشه برو پری دریایتو ببین.

-انشالله!

نکیسا ناخودآگاه آهی کشید و به کارش مشغول شد.

*********

آلما صورت شکوفه را ب*و*سید و گفت:شب سعی می کنم زود بیام

-باشه عزیزم.خیلی مواظب خودت باش.شب اگه خواستی دیر بیای بگو ساسان یا نکیسا بیان دنبالت.

دوباره حالت سخت و سرد چشمان آلما قلب شکوفه را فشرد.آلما با شنیدن نام نکیسا اخم هایش را درهم کشید و گفت:خودم می تونم بیام ممنون زن

دایی.

-باشه عزیزم

آلما از او خداحافظی کرد و به دیدن بیتا رفت.با احترام به خانواده ی بیتا سلام و احوالپرسی کرد و به اتاق بیتا رفت.بیتا مشتاقانه گفت:وای آلما داشتم می

مردم تا برات تعریف کنم.

-خب بگو ببینم این خواستگار بدبخت کیه؟

-بی تربیت بدبخت چیه؟ خیلی هم خوشبخته.

-خیلی خب بگو دیگه.

-پسر یکی از دوستای باباس.خیلی خوشگله و خوشتیپه!

-خاک تو سرت با این سلیقه ات فقط خوشگل و خوشتیپه؟

-ا زهرمار آلما بزار حرفمو تموم کنم.

-خیلی خب بگو بابا

-پسره دانشگاش تموم شده.تخصص مغزو اعصاب داره.از اونجا که داییش پارتیشه الان تو بیمارستانی که نزدیک برجه کار می کنه.وای بدونی اومده بود

خواستگاری اینقد محجوب بود.سرشم بالا نگرفت اما من بروبر نگاش کردم.

-از بس هیزی...حالا نظرت چیه؟

-والا تقریبا مثبته.اما قراره یه مدت نامزد بشیم.رفت و آمد داشته باشیم خوب که همو شناختین عقد کنیم.

-بسلامتی خیلی خوشحال شدم بیتا جون.

بیتا خواست جواب دهد که گوشیش زنگ خورد.فورا جواب داد بعد چند دقیقه اخمی عمیق روی صورتش نشست.نگران تلفن را قطع کرد.به سوی کمد

romangram.com | @romangram_com