#در_تمنای_توام_پارت_22
نکیسا را در عالم خواب فراموش کند.
*********
فصل ششم
-نکیسا نمیشه منو ببری دانشگاه نمی خوام ماشینمو ببرم.
نکیسا به سوی در رفت و گفت:ماشینتو ببر من نمی تونم کار دارم.
آلما به دنبالش رفت و گفت:خب مگه چقد طول می کشه؟ سر راهته که.
-گفتم نمی تونم، پیله نکن.ماشین داری پس خودت برو.
آلما با لحن لوس و نازی گفت:نکیسا خواهش.
نکیسا با خشم به سویش برگشت و گفت:دیگه اینجوری صدام نکن حالم بد میشه.
آلما خشک نگاهش کرد.نکیسا سینه به سینه اش ایستاد و گفت:اینقد ادا درنیار، رو اعصابم هم راه نرو،اینقد خودتو بهم نچسبون.به صرف نامزد بودن دلیل
نمیشه اینقد بهونه بیاری.من اعصابتو ندارم و نه تمایلی دارم که بهت نزدیک بشم.فهمیدی یا یه جور دیگه حالیت کنم؟
آلما فقط مبهوتانه نگاهش کرد.لبهایش تکان نمی خورد که جوابش را بدهد.نکیسا با خشم فریاد کشید:فهمیدی؟
آلما به شدت تکان خورد و با لکنت گفت:ف...همیدم
نکیسا پوزخندی به قیافه ترسیده آلما زد و به سرعت از خانه خارج شد.آلما دستی به صورت خیسش کشید و به سوی اتومبیلش رفت..... تا دانشگاه فقط
اشک ریخت و به حرفهای نکیسا فکر کرد .حرفهایش مثل پک بر سرش می کوبید.به دانشگاه که رسید بیتا را جلوی در دید.فقط اشاره کرد که بیاید.بیتا سوار
شد با دیدن حال آلما نگران پرسید:چت شده؟
آلما ماجرا را تعریف کرد.بیتا با خشم گفت:این پسره لیاقت عشق تو رو نداره، چرا اشک می ریزی؟
-بیتا خوردم کرد.
-تو خورد نشدی اون لیاقت نداره.فراموشش کن.آلما عزیزم تو زیادی بهش رو دادی که اینجوری برخورد می کنه.انگار کیه؟
-بیتا تحملم داره تموم میشه.دارم کم میارم.
-آلما چرا تمومش نمی کنی؟
آلما مبهوت به بیتا نگاه کرد و گفت:چی رو تموم کنم؟
-این نامزدی کوفتی رو.اصلا شاید آزار و اذیت نکیسا برا اینه که تو پس بکشی.
-کاش می تونستم،من جراتشو ندارم که برم حرفمو پس بگیرمو بعدم...من دوسش دارم عاشقشم.
-ای بمیری تو با این عشقت.به خودت ظلم می کنی که چون عاشقشی؟عشق تو سرت بخوره.
-بیتا اینجوری نگو.
-خاک تو سرت آلما برو بمیر فقط.جلو چشام نیا که لیاقتت فقط همون پسره ی ایکبیریه.
romangram.com | @romangram_com