#در_تمنای_توام_پارت_127
-کجا تو که تازه اومدی.
- ۲ ساعته اینجام فسقلی. آرش کچلم کرد بس که اس ام اس داد.
-ا...به من نگو فسقلی دانی.
دایانا شکلکی درآورد و گفت:دوس دارم.
دایانا بلند شد از آلما خداحافظی کرد و رفت......
بعد از رفتن دایانا ،آلما بی صدا به آشپزخانه رفت و بی حرف وسایل صبحانه را روی میز جلوی نکیسا چید ،خواست از آشپزخانه خارج شود که صدای نکیسا
حرصش را درآورد:
-چای تازه دم بهم بده.این چای مال دو ساعت پیشه.
آلما با اخم گفت:منو با زری جون اشتباه گرفتی!
نکیسا به سردی نگاهش کرد و گفت:فعلا خانوم خونه توئی پس انجام بده.
-من نمی تونم،همینم که برات صبحونه درست کردم تشکر لازم شدی.
از کنار نکیسا گذشت که نکیسا از فرصت استفاده کرد.دستش را محکم کشید.جوری که آلما تعادلش بهم خورد و محکم به میز خورد و آخش بلند شد.نکیسا
با اخم گفت:کاری که بهت گفتمو انجام بده تا مجبور نشی اینارو تحمل کنی.
آلما با فریاد گفت:لعنتی چته؟ داغونم کردی، و*ح*ش*ی!
نکیسا پوزخندی زد و گفت:منتظرم.
آلما دستش را به شدت کشید و گفت:هیچ کاری برات نمی کنم تا وقتی محترمانه ازم نخواستی.
-تو خانوم محترمی می بینی که محترمانه درخواست کنم؟
نکیسا با ل*ذ*ت به حرص خوردن آلما نگاه می کرد.آلما کم نیاورد و گفت:خیلی خب،من کاری نمی کنم یالا بلند شو زورتو به رخ بکش!
نکیسا زیر لب گفت:الحق لجبازی!
سردی را در چشمانش جمع کرد.همه را در یک نگاه بر پیکر دست به سینه ی آلما هدیه داد و گفت:از جلو چشام دور شو،اشتهامو کور می کنی.
آلما بیشتر از آن حرف از این همه سردی لرز کرد اما نمی توانست بدون آنکه جوابش را بدهد برود.گفت:
-دست پخت من زیادیته نه اینکه اشتهات کور میشه.
پوزخندی زد و بدون حرف دیگری از آشپزخانه بیرون رفت.نکیسا به رفتنش نگاه کرد.اصلا حس دلسوزی یا ترحم نداشت.یک جورهایی از این رفتارش با آلما ل*ذ*ت هم می برد.
این دختر باید ادب می شد.باید همان آلمایی قبل از نامزدی می شد که با شوق نامش را صدا می زد.با ذوق در مورد دوستانش حرف می زد.سروصدایش فضای خانه را پر
می کرد.او این آلمایی سرد، لجباز، زبان دراز و مغرور را نمی خواست.تحمل این آلما برایش سخت بود.خیلی سخت...
***************
شهین آخرین سبد را درون اتومبیل نکیسا نهاد و گفت:تمومه!
آقا ناصر با لبخند گفت:خداروشکر.سوار شین بریم که ظهر شد.
آقا ناصر صندلی جلو کنار راننده که نکیسا بود جای گرفت.شهین و آلما و دوقلوها هم عقب نشستند.ماشین که حرکت کرد آلما پرسید:شکیبا هم میاد؟
romangram.com | @romangram_com