#در_تمنای_توام_پارت_121


پیامی به کیان فرستاد:

« خوش تیپ کن آقا خوشگله،ملکه تون داره میاد سر قرار»

پشت سرش کیان جواب داد:

« قربون تو خواهر گلم،مرسی آلمایی»

آلما لبخند زد و گوشی را روی میز نهاد.برگشت از چمدانش کتاب روانشناسیش را برداشت که نکیسا با اخم بدون در زدن داخل اتاقش شد.

آلما جا خورد.با اخم گفت:این اتاق در داره،کاروانسرا که نیست؟!

نکیسا با خشم گفت:ساکت باش آلما،خوشت میاد از آزار من نه؟! حتما کلی تو دلت بهم خندیدی؟! فقط بهم بگو چی عایدت شد از مسخره کردن من؟

آلما پوزخندی زد و گفت:می خوای بدونی چی عایدم شد؟ تو چی عایدت می شد وقتی آزارم می دادی؟ غیر از یه لبخند مسخره گوشه لبت! خندیدن

بی وقفه به قیافه ضایع من! درسته؟! حالا من همون حس ها رو دارم،بیخود برای من قیافه نگیر خودت خوب میدونی منم خیلی وقته اون آلمای توسری خور

گذشته نیستم که تو بتونی بهش زور بگی یا آزارش بدی.حالا نوبت تو که جبران همه ی آزارهای گذشته جواب منو بدی!

نکیسا به او نزدیک شد.اما آلما با سماجت سر جایش ایستاد.تکانی نخورد.دیگر از آن هیبت نمی ترسید.نکیسا زل زد به چشمان پر تلاطم آلما و گفت:قبول! خیلی

چیزا عوض شده،تو عوض شدی جوری که گاهی اصلا نمی شناسمت! منم عوض شدم جوری که این روزا باور خودم هم برام سخته! اما هنوز یه چیز

عوض نشده.هر جوری که انکارش کنی و دروغ بگی می فهمم که عوض نشده حالا هر چی می خوای تلافی گذشته رو کن و منو آزار بده!

آلما با سماجت نگاهش کرد و با غیظ گفت:چی عوض نشده؟

نکیسا با غرور و صریح گفت:عشق تو و غرور من! من هنوز همون قد مغرورم و جلوی تو سر خم نمی کنم و تو هنوز همون قد عاشق منی!

آلما با حیرت به این نتیجه گیری مزخرف پوزخندی زد! باز هم غرور در چشمات این مرد نی نی می زد.نه همین که یک بار با آن نامزدی کذایی غرور چندین

سال عشقش از بین رفته بود، بس بود.حالا باید پرقدرت غرورش را به رخ می کشید.مانند همین مرد! با دست به سینه ی خوش فرم نکیسا زد و گفت:

-هه، به همین خیال باش آقا! نمی دونم چی تو غرورت دیدی که اینجوری بهش افتخار می کنی اما خیالت راحت این دختر یه بار غرور چندین ساله شو به

خاطر یه عشق احمقانه که به تو داشت از دست داد.به زور خودشو جمع کرد.بند زن خودش شد تا شد این! یعنی فکر می کنی اینقد احمق باشه که هنوز

سر همون عشق کذایی بیسته و تو رو بخواد؟ محاله از این احمق تر باشم و بازم دوست داشته باشم.

نکیسا کمی به سویش خم شد و گفت:احمق نه عاشق بهتره! لفظ زیباتری نیست؟

آلما نیش خندی زد و گفت:منو خنده نداز نکیسا،سینه ستبر کردن جلوی من و غرورتو به رخ کشیدن نشونه ی قدرت تو نیست،تو ضعیف شدی...

پوزخندی زد و ادامه داد: و قول میدم جلوی من سر خم کنی!

-اینقد مطمئن نباش خانوم کوچولو.انگار یادت رفته من کیم؟ هیچ وقت در مورد من با اطمینان یه حرفی رو نزن خصوصا حرفی رو که بهش ایمان نداری.

-ایمان؟! هه، تو به من دل باختی من اگه نفهمم که خیلی پرتم.

نکیسا با اخم از او فاصله گرفت و گفت:باز خیالات برت داشته؟! زده به سرت؟ خوشم میاد اصلا نمیشه دو دقیقه تو روی شماها خندید، فوری برای خودتون کاخ رویایی

می سازین و فکر می کنین خبریه؟! نه دختر خانوم هیچ خبری نیست،مواظب کاخ رویاییت باش ممکنه آوار بشه و تو زیرش بمونی.

آلما از زور ناراحتی فریاد کشید:بزار آوار بشه،وقتی هیچ نقشی تو زندگی من نداری چرا تو کارای من دخالت می کنی؟ چرا کمکم می کنی؟ چرا همه جا شدی سوپر من ،من؟ نمی خوام،لعنتی حضورتو نمی خوام،اگه احساسی نداری بهم توجه نکن،منو به حال خودم بزار...

نفسی تازه کرد و ادامه داد: آره می خوام تلافی کنم،می خوام سال ها بی اعتنایتو، آزاراتو، پوزخنداتو، شکستن غرورمو جبران کنم.می خوام خوردت کنم و روت

romangram.com | @romangram_com