#در_تعقیب_شیطان_پارت_69

*****

مردی که ردایی کلاه دار به رنگ آبی تیره و براق به تن داشت از دور نزدیک می شد. چهره اش زیر کلاهش که تا روی بینیش کشیده شده بود پنهان بود. با نزدیک شدن به من متوقف شد. در همین لحظه مردی با ردایی سیاه که به نظر خیلی کهنه میومد در برابر مرد آبی پوش ظاهر شد. مرد آبی پوش بدون اینکه هیچ عکس العملی از خودش نشون بده پشتش همونطور که پشتش رو به مرد سیاه پوش کرده بود گفت: من دیگه یه جادو گر تاریک نیستم. خیلی وقته که دیگه بهت خدمت نمی کنم.

مرد سیاه پوش خنده ی وحشتناکی کرد و با صدایی که گویی صدای هیولا های درون فیلم های ترسناک هالیوودی بود گفت: من برای تو و اون نامزدت متاسفم. باور کن اگه بهم خیانت نمی کردین الان اون زنده بود.

مرد آبی پوش: حتی اگه تموم خانوادم جلوم قربانی می شدند هم بهت خدمت نمی کردم.

مرد سیاه پوش: اوه اوه جدی می گی؟ پس واقعا برات متاسفم چون اونا هم توسط یاران وفا دار من نابود شدند.با این حرف مرد آبی پوش با خشم به طرف مرد سیاه پوش برگشت و گفت: پس تو بودی که تموم خانوادم رو سلاخی کردی لعنتی؟

- آره من بودم و از اینکه خون قرمز رنگشون رو توی ظرف برام آوردند واقعا لذت بردم. نمی دونی که چقدر از نوشیدنش لذت بردم. باید بگم که حس کشتارم واقعا به خوبی ارضا شده بود.

با گفتن این حرفا با صدای بلند شروع کرد به خندیدن.

مرد آبی پوش که از شدت خشم به خودش می لرزید در حالی که دستاش رو مشت کرده بود گفت: برو دعا کن که قسم خوردم که از جادو های ممنوعه استفاده نکنم وگرنه...

مرد سیاه پوش که می خندید خندش آروم قطع شد و با تعجب آروم شروع کرد به چرخیدن به دور آبی پوش و گف: وگر نه چی؟ هان؟ وگرنه چی ساسان؟ منو می کشتی؟ یعنی واقعا فکر کردی که می تونی من ارباب تاریکی رو به این راحتی نابود کنی؟ شرط می بندم که بیشتر از نصف جادو هایی که بلدی رو من اختراع کردم.

با صدای بلند شروع کرد به خندیدن و آروم مثل دود در هوا نا پدید شد. وقتی نا پدید شد گفت: به امید دیدار ساسان. به امید دیدار...

با صدای جیغی از خواب پریدم. تموم بدنم خیس عرق شده بود. این چه خوابی بود که دیدم؟ اون دو نفر کی بودن؟ اون مرد نفرت انگیز کی بود؟ یه دفعه یادم اومد که مرد سیاه پوش مرد آبی پوش رو ساسان معرفی کرده بود. ساسان؟ چطور ممکنه اون ساسان باشه؟ نکنه واقعا تموم خانوادش نابود شدن؟

با صدای در به خودم اومدم.

romangram.com | @romangram_com