#در_تعقیب_شیطان_پارت_56
- خوب حواست جمعه ها . اون گروه خیلی قدرتمندیه برای همین توی این دسته بندی جا نمی گیره انجمن نیمه تاریک برای اون گروه یه سطح خاصی در نظر گرفته. جادوگرای Assassin Hexer در سطح S قرار دارند.
- چه خفن.
آره حالا دیگه برو کمی استراحت کن .منم میرم کمی اطراف رو بررسی کنم تا جادوگرای سیاه نزدیک نیان.
- می خوای منو تنها بذاری؟ من چیزی از جادو و افسون نمی دونم اگه بهم حمله بشه کاری ازم بر نمیاد.
- نگران نباش من همین اطرافم از کوه پایین نمیرم. برو کمی تو اتاق بخواب روز سختی داشتی.
سرم رو پایین انداختم و گفتن : باشه پس فعلا بای.
- بای.
وارد اتاق شدم و در رو بستم اتاقی که با اینکه همه چیزش از چوب بود اما خیلی قشنگ بود. کفش از چوب های گردو بود خیلی صاف و صیقلی به نظر می رسید تموم پله ها دیوار ها و در و پنجره ها همه و همه از چوب بودند دیوارا نیازی به رنگ نداشتند و رنگ طبیعی چوب جلوه ی زیبایی به اتاقا داده بود. وسط هال یه قالیچه ی کوچیک پهن شده بود آروم از پله ها بالا رفتم و وارد یکی از اتاقا شدم. یه تخت دو نفره گوشه ی اتاق بود که جنسش مثل همه ی وسایل اتاق از چوب بود. انگار که این خونه تماما از مواد طبیعی ساخته شده بود. به جز شیشه هاش بقیه ی وسایل حتی قفل در ها هم چوبی بود. یعنی اینجا خونه ی ابوالهول بود؟ چطور ممکنه؟ اون که وضع مالیش با اون ماشین آخرین مدلش توپه.
خودم رو روی تخت انداختم و به سقف خیره شدم. هوای بیرون ابری بود خیلی ابری و همین امر باعث شده بود که فضای اتاق نیمه تاریک و ملال آور باشه. بعد از کمی فکر کردن به اتفاقاتی که برام افتاده بود به خواب رفتم.
با صدای وحشتناکی از خواب پریدم. نمی دونم چی بود از اون صدا تموم شیشه های خونه به لرزه افتاده بودند. سریع از پله ها به طرف پایین دویدم و خودم رو به بیرون از خونه رسوندم. تقریبا عصر بود و هوا روشن بود اما با دیدن اون صحنه مو به تنم سیخ شد. ابر های سیاه وحشتناک به سرعت از دور در حال نزدیک شدن بودند و همینطور که نزدیک می شدند رعد و برق هایی از درونشون خود نمایی می کرد. احتمالا اون صدا هم صدای رعد و برق بود. یه دفعه دیدم که ساسان به سرعت داره به طرفم می دوه و داد میزنه و میگه: زود برو تو خونه دیوونه برای چی اومدی بیرون؟
با رسیدن به من سریع آستین مانتوم رو گرفت و منو دنبال خودش کشوند. با تموم سرعت به طرف خونه دویدیم و خودمون رو توی زیر زمین تاریکی که ورودیش زیر پله ها بود مخفی کردیم.
romangram.com | @romangram_com