#در_تعقیب_شیطان_پارت_187
دستی به پیشونیش کشید و گفت. خوبه البته که خوبه. ببخش که هیجان زده شدم.
یه لحظه فکر کردم که وقتی هیجان زده میشه چقدر جذاب میشه. ناگهان احساس عجیبی بهم دست داد. دستام یخ کرد. انرژی تاریکی رو در کنارم حس می کردم.
پاتریک: باید از اینجا بریم بیرون پریسا. همین حالا.
به محض گفتن این کلمه دستم رو گرفت و تو نیم ثانیه بعد در محل دیگه ای بودیم.
- چه اتفاقی افتاد پاتریک؟ اون چه حسی بود که داشتم؟
- اووف به خیر گذشت. سهیل یه جادوی حفاظتی از نوع نفرین روی خونه پیاده کرده بود اگه دیر می جنبیدیم یا کشته می شدیم یا اینکه...
- یا اینکه چی؟
نفس عمیق کشید و گفت: یا انعکاسی از مرگ خودمون رو میدیدیم.
- انعکاس مرگ؟
- آره نوعی نفرینه که نشون میده بهت که چجوری میمیری. مرگت رو جلوی چشمات مجسم می کنه انعکاسی از مرگ به مراتب از خود مرگ بدتره. با مرگ روحت آزاد میشه اما با انعکاس مرگ روحت توی بدنت حبس میشه و تا روزی که مرگ طبیعیت فرا نرسه نه میمیری نه اینکه می تونی حرکت کنی و نه یک کلمه حرف بزنی. تو با دیدن تصویری از مرگ خودت به نوعی خلسه وارد میشی که تا آخر عمرت توش باقی می مونی.
خیلی وحشتناک بود. این دیگه چه جادویی بود هر چی بیشتر میدونسم بیشتر وحشت می کنم. خیلی وحشتناک بود. تصویری از مرگ چقد می تونه وحشتناک باشه؟ وااای خدا من تو چه دنیایی دارم زندگی می کنم؟
پاتریک آروم باش پریسا. ما نجات پیدا کردیم به موقع نجات پیدا کردیم.
romangram.com | @romangram_com