#در_تعقیب_شیطان_پارت_186
- هه معلومه که می شناسمش. من مدت هاست که درتعقیبشم باید زود تر از اینا دخلش رو می آوردم. حالا زود باش باید تا دیر نشده کارش رو بسازیم.
به سرعت وارد خونه شیم با ورومون به خونه دیدم که بعله همونطور که توی مهمونی قبلیمون اتفاق افتاده بود مهمونا که اکثرا دختر و پسرای جونی بودند مثل زدانیانی زنجیر به دست دور حوضچه ای که یک هرم در مرکزش قرار داره دراتاقی شطرنجی می چرخند و صدای ناله ای شیطانی به گوش می رسید.
پاتریک خیلی سریع جادویی انجام داد . و با کوبیدن دستش به روی زمین اتاق به حالت عادی برگشت دیگه از زمین شطرنجی و هرم وسط حوض و آیینه ها خبری نبود. با روشن شدن اتاق صدایی شیطانی گفت: باز هم شکست خوردم اما به زودی طعم آغوشم را خواهی چشید. بچه ها بی هوش شده بوند و سهیل با چشمانی حیرت زده به ما نگاه می کرد. خیلی سریع چاقوم رو با قدرت جادویی ترکیب کردم و به طرفش پرت کردم می تونستم حالا از راه دور چاقو رو هدایت کنم سهیل هم با انجام جادوهایی که تا به حال ندیده بودم به ما حمله می کرد. نوع جادو هاش خیلی فرق داشت ما وقتی جادو می کردیم نوعی انرژی روشن ایجاد می شد اما انرژی سهیل مثل دود سیاه و تاریک بود. حدس می زدم که از جادوی سیاه استفاده می کنه. پاتریک هم داشت نحوه ی جنگ ما رو مشاهده می کرد.
- پریسا سهیل رو خودت نابود کن . فقط بدون که باید از تموم مهارت هات استفاده کنی.
خیلی سریع مهارت ابزار شناسی رو روشن کردم. باورم نمی شد سهیل هم سطح پاتریک نه نه کمی کم تر از پاتریک بود من چطور باید نابودش می کردم. به طرفش هجوم بردم حالا تن به تن می جنگیدیم خیلی ماهر بود همه ی ضرباتم رو دفع می کرد سریع چاقویی که بهش زنجیربلندی وصل بود رو ازجایگاه مخصوصش در آوردم و شروع کدرم به چرخوندن و در حین چرخوندش چاقو رو از قسمت های مختلف بدنم عبور می دادم از زیر پا و زیربغلم با این کارم نقاط باز گاردم رو پوشش می دادم چاقو رو باقدرت جادویی سریع کردم خیلی سریع همینطور میزان بُررندگیش رو زیاد کردم حالا حتی فولاد هم می برید سهیل ازم فاصله گرفته بود. در یک حرکت ناگهانی چاقو رو به طرفش پرت کردم و خیلی سریع به دستش برخورد کرد . دستش حالا خون ریزی داشت. یک آن وردی به ذهنم رسید. Sightless hands ( دستان نامرئی ) بعد از گفتن این ورد دستم رو به طرف سهیل دراز کردم در کمال تعجب تونستم از این فاصله دستم رو دور گردنش مشت کنم. در واقع دستم رو روی هوا معلق کرده بودم و ازراه دور گلوش رو گرفته بودم مثل اینکه با دستی نامرئی گلوی سهیل رو فشار می دادم.
دستم از هر چیزی رد می شد حتی بدن انسان و حتی می تونستم یک چیز رو به اراده ی خودم لمس کنم یا دستم رو از توش رد کنم. دستم رو وارد بدن سهیل کردم و در حرکتی قلبش رو با مشتم منفجر کردم. جسد بی جان سهیل در حالی که از دهنش خون میومد .
پاتریک به طرفم دوید. خیلی متعجب بود.
- چطور چنین جادویی اجرا کردی؟
- نمی دونم ناگهان چنین وردی به ذهنم رسید. مگه چی شده؟
- تو یکی از جادو های افسانه ای رو اجرا کردی. چنین جادویی فقط یک باردر طول تاریخ جادو گری اجرا شده. میفهمی پریسا؟
- خب حالا این خوبه یا بد؟
romangram.com | @romangram_com